Part - 08

261 84 4
                                    






- خب، میشنوم! چرا هنوز نرفته برگشتی؟!

لیوان آب رو از دست جونمیون گرفت و جرعه‌ای ازش نوشید.

از کجا باید شروع میکرد؟ خودشم نمیدونست!

اولین چیزی که از اتفاقات اخیر یادش افتاد رو به زبون آورد و کم‌کم طناب اصلی مکالمه رو گرفت.

- وقتی رفتم از همون اول دیدم چیزی ته نگاهش درست نیست. بعدشم باهام صحبت کرد و قانعم کرد که بهم بزنیم..

- توام قبول کردی؟

- اگه مجبور باشی خودت مدل مرگت رو انتخاب کنی، بین خفه شدن و پرت شدن کدوم رو انتخاب میکنی؟

‌‌

جونمیون کمی جا خورد، این جواب ربطی به سوالش نداشت، تازه جوابی که دریافت کرد، سوال بود!

لبهاش رو برچید و کمی فکر کرد، خفه شدن درد داره یا پرت شدن؟!

- خب.. خفه شدن رو ترجیح میدم.

- فکر کنم منظور سوالم رو متوجه نشدی، بذار یبار دیگه بپرسم. این که یه نفر، آب، طناب یا هر چیز دیگه‌ای که زجرکش و خفه‌ت میکنه تا بمیری برات آسون تره؟ یا دردی که هیچوقت بعد از پرت شدنِ ۵ ثانیه‌ای و مردنت، حسش نمیکنی؟

‌‌

- اوه! حرفمو پس میگیرم، پرت شدن بهتره!

- حکایت منم مثل همینه. من مجبور شدم پرت شدن رو ترجیح بدم. درسته که ریش ریش شدن پاهام بخاطر معلق بودنش منو تا نقطه‌ی مرگ میرسونه و دردناکه، اما بالاخره بعد از سه بار پلک زدن نقطه‌ی مرگ به اوجش میرسه و تموم میشم. اون پرتگاه، گذشتن از زندگی در کنارِ جونگینه! و خفه شدن.. زندگی کردن کنار جونگینه و دیدن عذاب کشیدن هردومون برای مرگ!

‌‌

اگه بحث جدی نبود، قطعا جونمیون به چانیول پيشنهاد میکرد که کمتر کتاب های آموزشی برای بهتر حرف زدن بخونه!

کتاب هایی که میخوند اون رو جوگیر کرده بود، طوريکه در زندگی روزمره‌ش هم اینطوری حرف میزد!

- خب؟ بعدش؟ 

‌- امروز ۱۴ ام بود و من یادم نبود. همونطور که میدونی جونگین بخاطر اشتباهی که من مسببش شدم تبدیل به یه گرگینه‌ی وحشی شد. هیچ جوره نمیشه جلوی این خوی حیوانیش رو در این شب گرفت و متوقف کرد، مگراینکه جفت حقیقیش رو پیدا کنه. مسلما من جفتش نیستم؛ وگرنه من میتونستم کلا این مشکلش رو برطرف کنم و جونگین دیگه بطور غیرارادی و بدون فکر خودشو نکشه. در‌واقع دلیل اصلی خودکشی های جونگین در این روز از ماه بخاطر همین موضوعه که عقلش رو از دست میده، خاطرات بد بهش هجوم میارن و اذیتش میکنن.

Blossom🌷Where stories live. Discover now