به دست برنزهای که کمر دختر مو شرابی رو نگهداشته بود اشاره کرد. جراتش رو متمرکز کرد و کلمات پراکندهی توی سرش رو جمع و جور کرد:-نه! بهش دست نزن!
دختر مو شرابی تند تند و با تعجب پلک زد. یه پسر بچه که حتی از نظر قدی هم ازش کوچیکتر بود داشت با جسارت برای مرد درشت هیکل کنارش خط و نشون میکشید.
بکهیون مخفیانه آب دهنش رو فرو داد و اخم کرد. سعی کرد طوری حرف بزنه که صداش نلرزه:
-من زودتر دیدمش.
دخترک با دیدن چهرهی هیستریک بکهیون و اعتماد به نفسی که تظاهر به داشتنش میکرد، ناخواسته لبخند شیطنت آمیزی زد.
انگشتهای باریک و بلندش رو روی سینهی پهن مرد گذاشت و با فشار کمی خودش رو عقب کشید. کمرش رو از بین دستای مرد آزاد کرد.
مرد با بهت به نیم رخ دختر نگاه میکرد و دختر با چشمای براق به بکهیون خیره شده بود.
قدمی سمت بکهیون رفت و دستشو کنار سرش برای مرد به معنای "برو" یا "مرخصی" یا همچین چیزی، تکون داد.
مرد ناباورانه فریاد زد:-الان این الف بچه رو به من ترجیح دادی؟
دختر مو شرابی در حالی که پاهاش رو توی هم تاب میداد جلوتر رفت.
یک انگشتش رو زیر چونهی بکهیون گذاشت و سرش رو بالا اورد.
درحالی که تو چشمای بکهیون زل زده بود گفت:-مگه نشنیدی چی گفت؟ منو زودتر دیده.
مرد با عصبانیت دستش رو توی هوا تکون داد و نعره کشید:
-برو بابا.
و پشت بهش چرخید و ازشون دور شد.
دختر مو شرابی سرش رو روی شونهاش کج کرد. چتریهای لختش تکون خورد و روی چشماش ریخت. لبخندش عمیقتر شد. نگاهش رو از چشمای بکهیون جدا کرد و به پشت سرش داد. با صدای آرومی که فقط بخاطر فاصلهی کم صورتهاشون شنیده میشد، پرسید:
-با دوستت شرط بندی کردی؟
بکهیون بار دیگه آب دهنش رو قورت داد ولی اینبار چندان توی مخفی کردن این پروسه موفق نبود. بالا پایین شدن سیبک گلوش و صدای بلندی که از دهنش در رفت، همه چیز رو لو داد.
معذب و صادقانه جواب داد:-بله.
حلال چشمای دختر باریکتر شد و این موضوع شیطنت بیشتری به چهرهش اضافه کرد.
-چقدر گیرت میاد؟
بکهیون تند جواب داد:
-سه هزارتا.
-سه هزارتا چی؟
بکهیون هول کرده انگشتهاش رو روی پیشخوان کنارش کشید و نگاهش رو به نقطه پرتی داد.
-ی...یادم رفت بپرسم...
دختر مو شرابی ازش فاصله گرفت و تماس انگشتش و پوست چونهی بکهیون رو قطع کرد. کمرش رو صاف کرد. حالا خیلی بلندتر از بکهیون به نظر میرسید. هرچند پاشنهی کفشهاش هم بیتاثیر نبود.
لبخندش رو جمع کرد و با خونسردی گفت: