سرفصل دوم10

57 21 8
                                    

-خراب کردی. خراب کردی. خراب کردی.

پسر کوتاه قد حین تند تند زمزمه‌ کردن اون جمله، حرصی چنگی به موهاش خودش کشید و بالای سرش نگه‌شون داشت.
محیط اتاق رو با قدم‌های تندش متر میکرد.

مرد بزرگتر با لباس نظامی، خونسرد ایستاده بود و شاهد رفتارهای هیستریک پسر موبلوند مقابلش بود. خشک لب زد:

-اگه حرف دیگه‌ای نداری، باید بدونی من کارهای زیاد دیگه‌ای بجز گوش دادن بهت دارم. پس اگه قرار نیست چیز جدیدی بگی، برم به کارام برسم.

سر دنیل با شدت سمت مرد ارتشی چرخید. چشماش از خشم سرخ شده بود و انگشتاش در تقلا برای گرفتن یقه‌ی اون مرد و کوبیدنش به طرفی، گز گز میکردن.
دست‌هاش رو برای جلوگیری از لرزش عصبی‌شون، مشت کرد و قدم‌های بلندی سمت مرد بزرگتر برداشت و با فاصله‌ی کمی مقابلش ایستاد.
با نگاهی که تا عمق وجود مرد نفوذ میکرد و نفس‌های داغی که کنار چونه‌ی مرد رهاشون میکرد، از پایین به چشمای فرمانده نگاه کرد.

کلمات کفری‌شو از بین دندون‌های چفت شده‌ش بیرون کشید:

-تو تحت فشار گذاشتی‌شون. باعث شدی ایرپاد و دوربین رو از چیول جدا کنن. تسلط منو از بین بردی. اینطوری میخواستی مواظب‌شون باشی؟ تو حتی بهم گفتی کمکم میکنی تا نقشه‌مو عملی کنم. ما با هم قول و قرار داشتیم! ولی من به سختی تونستم وارد این زندان کوفتی بشم و تو تمام زحماتمو هدر دادی!

رفته رفته صداش بلندتر میشد و لب‌هاش که با حرص بهم جفت شده بود، از هم فاصله میگرفت. کلمات آخر رو تقریبا فریاد زده بود. ولی مرد مسن مقابلش تو این مدت حتی پلک‌ هم نزده بود و اعصابش رو بیشتر به بازی میگرفت.

-من کمکت کردم. تایم تعویض شیفت نگهبان‌ها رو عقب انداختم تا تو زمان بیشتری داشته باشی. تو قرار بود از نقشه‌شون باخبر بشی. ولی نتونستی چیزی از زیر زبون چیول بکشی. فقط اون وسایل مسخره‌ت رو بهش وصل کردی.

دنیل ابروهاشو ناباورانه بالا انداخت و تک‌خند شوکه‌ای به وقاحت مرد جلوش زد.

-مسخره؟ اونوقت کار تو درسته؟ همینجوری فرستادیشون اداره‌ی اصلی ارتش؟ اگه فرار کنن چی؟ ما حتی نمیدونیم اونا میخوان چکار کنن ولی کاملا مطمئنم منتقل شدن به اداره مرکزی یکی از اهدافشون بوده. و تو گذاشتی بهش برسن. بدون اینکه کنترلی روشون داشته باشیم.

مرد بزرگتر با لبخند پیروزمندانه‌ای گفت:

-چی باعث شده فکر کنی کنترلی روشون ندارم یا فرار کردن از اداره اصلی اینقدر آسونه؟

دنیل مبهوتانه لب زد:

-نگو که باورت شده چانیول طرف شماست!

-معلومه که هست! اون واقعا عصبی شده بود که فهمید چیول عضوی از اون گروه مافیا بوده. اون چیزی از هویت چیول نمیدونست.

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season2 ] Where stories live. Discover now