چپتر هیجدهم

43 20 1
                                    


با دیدن شماره‌ی روی تلفنش، ابروهاش رو بالا فرستاد و پلکی زد. کاملا انتظار این رو داشت که بعد از دوباره باز کردن چشماش متوجه بشه اسم روی صفحه‌ی گوشی‌ش رو اشتباه دیده. ولی هیچ چیزی تغییر نکرده بود و هنوز نوشته‌ی سفید رنگی روی پس‌زمینه‌ی مشکی‌ش با فونت درشت و پررنگی نوشته بود: بکهیون.

هول زده به جسم روی میز چنگ انداخت و تلفنش رو به گوشش چسبوند.
اولین چیزی که شنید صدای نفس‌های نامنظم، منقطع و تند بکهیون بود.

نگران صداش رو آزاد کرد:

-بک؟

صدای نفس‌ها برای چند لحظه قطع شد و استرس بیشتر توی شکمش پیچ خورد.
روی پاشنه و پنجه‌ی پاهاش جابه‌جا شد و تلفن همراهش رو روی گوشش تکون داد و بی‌طاقت دوباره صدا زد:

-بیون بکهیون!

صدای لرزون بکهیون توی وجودش منعکش شد:

-دنیل؟

لحنش ملتمسانه و مظلومانه به نظر میرسید. طوری درمونده اسم دوستش رو زمزمه کرد که انگار فقط چند قدم تا مرگ فاصله داشت و این تماس آخرین امیدش برای ادامه زندگی بود.

دنیل با عجله جواب داد:

-خودمم. من اینجام. چیشده؟

بکهیون دوباره چند لحظه‌ای رو سکوت کرد و بعد قبل از اینکه دوباره طاقت دنیل تموم بشه، به حرف اومد:

-هنوزم سر حرفت هستی؟

کلماتش پر از تردید و ترس بود. نفسی گرفت و بیشتر توضیح داد:

-گفتی اگه بیام اون شهری که زندگی میکنی، کمکم میکنی سابقه‌مو پاک کنم و تو شغل مورد علاقه‌م استخدام بشم.

دنیل بی‌فکر جواب داد:

-معلومه که سر حرفم هستم لعنتی! معلومه که هستم! یادت رفته؟ من همونیم که هر هفته بهت زنگ میزنه و اینا رو تکرار میکنه تا شاید بیخیال زندگی دور از جامعه‌ت تو اون روستای کوفتی بشی و بیای اینجا و تو اونی هستی که همیشه تلفن رو روم قطع میکنی.

بکهیون با استرس و صدای ضعیفی لب زد:

-م.. میدونم... برای همین... نگران بودم که پشیمون شده باشی.

دنیل باز هم سریع جواب داد:

-نشدم. قسم میخورم هرکاری برات میکنم تا منو ببخشی!

بکهیون نرم گفت:

-من همون موقع که چشمامو بهم برگردوندی همه کاراتو بخشیدم. دیگه لازم نیست نگرانش باشی. الانم اگه اینکارو برام بکنی بهم لطف کردی. من فقط... فقط حالا یه هدف دارم!

دنیل با کنجکاوی پرسید:

-چه هدفی؟

نمیدونست که بکهیون بعد از این سوالش، درحالی که تلفنش رو روی گوشس نگه‌داشته بود، نگاهش رو سمت جسم بی‌حرکت روی تخت انداخت. آب دهنش رو قورت داد و با صدای لرزونی گفت:

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season2 ] Where stories live. Discover now