*سال ۲۰۱۲*-اینکار درستی نیست!
پسر ریز جثه با لحن مصمم و گستاخانهای روی اعتقادش پافشاری کرد و قدم تند کرد تا بتونه شونه به شونهی رئیسش راه بره.
آیدن دستهاشو توی جیبهای شلوار پارچهای مشکیش فرو برده بود و قدمهای بلند و محکمی برمیداشت. صدای کوبیده شدن ته کفشهای چرم و براقش توی راهروی آزمایشگاه منعکس میشد. موهای بلند و شلاقیش با هر قدم بالا و پایین میشد و به کمرش ضربه میزد. کشی که به دورشون بسته بود، محل فرود اومدن اونها رو جایی بین دو استخون کمرش متمرکز کرده بود.
بدون نگاه کردن به چهرهی پسر کنارش، با خونسردی لب زد:-چی درست نیست دنیل؟
چشمهای روشن دنیل حالا هیچ درخششی نداشت. احساس گناه سایهی تاریکی توی چشماش انداخته بود.
-ما حق نداریم بدن مادرش رو بشکافیم.
آیدن یکباره قدمهای سریعش رو متوقف کرد. پاهاش روی زمین صیقلی زیرشون، محکم شدن. سرش رو کمی چرخوند و با نگاه نفوذپذیری مستقیما به چشمای دنیل خیره شد.
-اینجا که گروه خیریه نیست. ما هم برای آزادی جهان و قهرمان بازی دنبال تراشه نیستیم. ما برای پول هر کاری میکنیم حتی اگه اون کار شکافتن بدن یه آدم زنده باشه. چه برسه به مادر الیوت که با خودکشی کردنش کارمونو راحت کرد.
دنیل با چهرهی عاجز و لحن ملتمسانه جواب داد:
-ولی هنوز مطمئن نیستیم. درسته که با توجه به خاطرات دست و پا شکستهی الیوت حدس میزنیم که تراشه دست مادرش بوده باشه، و کل خونه رو هم گشتیم. ولی هنوزم نمیشه مطمئن بود که اون تراشه رو قورت داده باشه!
آیدن یک ابروش رو بالا داد.
-دقیقا! برای همین بدنش رو باز میکنیم تا مطمئن بشیم!
⋰*→∙-←*⋱
جسم کوچیک توی دستش رو به لپتاپ روی میز متصل کرد. شونههاشو جلو و عقب کرد تا روپوش سفید رنگش کمی جا باز کنه و حرکت دستاش راحتتر باشه. از پشت عدسیهای گرد عینکش به مانیتور خیره بود. انعکاس صفحهی لپتاپ روی عینک ته استکانیش تصویر میشد.
دستاش بیتابانه با ریتم نامنظمی دو طرف لپتاپ، روی میز ضرب گرفته بودن.چند لحظه طول کشید تا محتویات درون تراشه توسط ویندوزش آنالیز بشه و پوشهی مد نظرش باز بشه و اطلاعات بالا بیاد.
ولی وقتی این اتفاق افتاد، نفسش رو توی سینهش نگهداشت و دستاش رو متوقف کرد.با نگاه دقیقی فرمولهای روی صفحه رو میخوند. لبهاش روی هم تکون میخورد ولی فقط صدای ضعیف نامفهومی از بینشون خارج میشد.
با کلافگی به موس روی میز چنگ انداخت و مقدار زیادی از متن رو رد کرد. تند تند ادامهش رو خوند و دوباره خوندنش رو نصفه نیمه رها کرد و حجم بیشتری از مطالب رو رد کرد. چند بار این کار رو تکرار کرد تا زمانی که به آخرین خطوط رسید.