^ درست آنجایی که شکوفه گیلاس فرو میریزد
برای ملاقاتت در زیر نور ماه سوار بر تیغه ای تیز خواهم آمد... ^
^ تو را به آغوش خواهم گرفت و حتی لحظهای دیگر در فکر تو را به بستر دیگری انداختن نخواهم بود!
هیکاروی کوچک من..معشوقهٔ زیباروی فریبنده من...تو را خواهم خواست برای تا به ابد ^
های گایز ...
از تاخیر پیش اومده عذرخواهی میکنم، نزدیک عیده و حسابی سرم شلوغ بود.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرین و تا حدی متوجه بشین که چانیول چه شغلی داره.
نیشخندی زد و سمت در قدم برداشت.+ سرمت تموم شد، میفرستم سراغت. اینجا بمون و هرچیزی که نیاز داشتی مستقیما به ییشینگ بگو. میدونی که کی و میگم! تو امانتی به دست من و یادت نره که از خودت حتی اینجا و جایی که باید برات امن باشه، محافظت کنی.
قبل از اینکه پدر خواندش به طور کامل از در خارج بشه، کمی نیم خیز شد و پرسید:
:مکان عتیقهها... نمیخواید بهتون بگم؟
چانیول ایستاد و دستش رو به درگاه در گرفت. قرار نبود که بکهیون چیزی راجب به قرارشون بدونه، اویابون بی احتیاطی کرده بود.
+ عتیقه؟
: سوفو گفت تنها کاری که باید براتون بکنم، نشون دادن جای عتیقه ها و گوش کردن به حرفتونه!
چانیول با نگاهی ناخوانا، چند لحظه ای مکث کرد و در آخر چند قدم به سمت تخت برداشت.
+ تنها کاری که باید بکنی موندن تو این خونست و برای هیچ چیز دیگهای... تاکید میکنم، هیچ چیز دیگه ای حتی فکر هم نکن! این که بین من و اویابون چی گذشته، در عوض محافظت ازت چه چیزی باید بهم بده و هر چیز دیگه ای، هیچ فکری نکن!
کمی به سمت بکهیون خم شد و بالای صورتش ایستاد.
+ فهمیدی؟ پارک بکهیون!
هیکارو به چشمهای تیره رنگ مرد خیره شد و بدون اینکه عقب بکشه، زمزمه کرد:
: بله... پدر خوانده.
پس از مکث چند ثانیه ای، قبل از اونکه بکهیون فرصت معطل کردنش رو داشته باشه، به سرعت از اتاق خارج شد.
پشت در رو به دختر جوان بلند قدی که ایستاده بود، گفت:
YOU ARE READING
Hanafubuki_Secret
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...