^ درست آنجایی که شکوفه گیلاس فرو میریزد
برای ملاقاتت در زیر نور ماه سوار بر تیغه ای تیز خواهم آمد... ^^ تو را به آغوش خواهم گرفت و حتی لحظهای دیگر در فکر تو را به بستر دیگری انداختن نخواهم بود!
هیکاروی کوچک من..معشوقهٔ زیباروی فریبنده من...تو را خواهم خواست برای تا به ابد ^:引き返す
:私は行かない
:いいえ
+بکهیون؟
:いいえ
+بکهیون!!:چاانیول...
باز هم از خواب پرید و قبل از اونکه بتونه بدن ضعیف و تب دارش رو بلند کنه از روی ملافههایی که فکر میکرد اثیرش کردن، دست قدرتمندی شونههاش رو گرفت و سرش رو بغل کرد.
+نفس آروم و عمیق بکش...
صورتش ناباورانه روی شونههای مرد قرار گرفتن و دستهاش برای فهمیدن واقعی بودن کسی که میدید کمر مرد رو لمس کردن.
:آق..آقاا؟
چانیول محکم بدن پسر رو به بغل گرفته بود، پسرش توی تب میسوخت و هذیون میگفت.
بدون گفتن هیچ حرفی و به طرز عجیبی چانیول فقط قصد داشت تا پسرش رو آروم کنه، نگرانش بود و فکر میکرد در نگهداری ازش کوتاهی کرده. امانتی که بهش سپرده بودن مدام آسیب میدید و اذیت میشد. نتونسته بود تو مراقبت ازش خوب عمل کنه.
:آقا؟
رضایت داد و پسر رو از خودش فاصله داد.
+خوبی؟
:کی برگشتین؟
صدای بکهیون گرفته بود و صورتش رنگ پریده به نظر میرسید.
چانیول فاصلهی کوتاهی بینشون انداخت و با خم شدن روی کمد کوچیک کنار تخت، لیوان آب رو پر کرد و به دست پسرش داد.
+یک ساعت پیش...چه بلایی سر خودت آوردی؟
بکهیون با هر قلب نوشیدن آب، بغض سنگینش رو محو میکرد تا جایی که دیگه نتونست تحمل کنه و اشکهاش راهی به سمت صورتش پیدا کردن.
چانیول بدون اینکه سعی در پنهان کردن نگرانیش داشته باشه، لیوان رو از دست پسرش گرفت و بهش خیره شد.+چرا به جای گریه کردن باهام حرف نمیزنی؟
پسر سرش رو پایین انداخت و انگشتهاش رو در هم گره زد.
:تا حالا...چقدر احساس تنهایی کردین؟
سکوت کرد و نگاه ناخوانایی به پسر انداخت.
پسرش از لحاظ روحی تحت فشار بود.+اگه قصد داری مفصل راجع بهش حرف بزنیم جواب سوالت و بدم...
از لحن نسبتا صمیمی که پدرخواندش برای حرف زدن انتخاب کرد، لبخندی روی لبهاش نشست.
:بله لطفاً...
+میدونمکه تا حدودی فهمیدی تو این خونه چه خبره...
YOU ARE READING
Hanafubuki_Secret
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...