^ :آیا برای همبستری و تجربه کردن احساسِ پر عطش عشق مشتاق نیستی ناجیِ من؟!
+برای ملاقاتت در زیر نور ماه، سوار بر تیغهای تیز خواهم آمد.
آنطور بیچارهی شهوت و عشقِ روحم میشوی که هوا و عطر هیچ درخت و شکوفهی گیلاسی هواییات نمیکند!
هیکاروی کوچک من...
معشوقهی فریبندهی من! ^°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
+همین که سود زیادی بهشون برسه کافیه!
_درسته رئیس. افرادمون در تایلند انبارهارو کاملا پاکسازی کردن ما منتظر دستور شماییم، میتونیم برای پاکسازی انبار و معاملات کره هم کمکتون کنیم...
+ممنونم، نیازی نیست. اینجا بهتره که خودم شخصا انجامش بدم.
_جدا همه چیز بعد از پاکسازی تموم میشه؟؟
+من تصمیم دیگهای برای ادامهی مسیر دارم، نمیشه از معامله کردن و مناقصهی پر سود عتیقه گذشت.
_من تحت هر دستوری که بدین عمل میکنم، زندگی همسرم و مدیون شمام بدون درنظر گرفتن شرایط فقط ازم بخواین!
+برای آخرین معامله سیدرصد سود رو برات مینویسم.
_این خیلی زیاده رئیس سه برابر همیشست نمیشه که...
+قبولش میکنی! زندگیت و فقط برای همسرت پاک کن، شما لیاقتش و دارین، لیاقت خوب زندگی کردن.
_امر امر شماست رئیس.
+هر اطلاعاتی که نیاز باشه رو برات میفرستم، تا ییشینگ کار نیمه تمومش و انجام نده نمیتونم بیشتر پیش برم پس منتظر باش.
_بله رئیس.
+تا بعد...
لبتاپ رو بست و کش وقوسی به بدنش داد. بکهیون همچنان در خواب بود و مرد نزدیک به یک ساعتی رو زودتر از معشوقش بیدار شد.
همه چیز به حالت امن و عادی برمیگشت.
همه چیز رو برای بکهیون ساده و سالم میکرد تا دیگه از هیچ خطر بزرگی دل نگران نباشه.
ییشینگ گروه قاتلین و پیدا میکرد، لوهان برای اداره کردن خانواده از چانیول روش و راهش رو یاد میگرفت، و آخرین معاملهی غیر قانونی قاچاق عتیقش هم به خواست هیکارو انجام میداد.
بعد از اون دیگه هیچ چیزی برای اینکه آزاد و عادی زندگی کنه جلودارش نمیشد.همه چیز به خوبی و بدون دردسر تموم نمیشد.
مسیر پیشروش پر از مشکلات و ناهمواری بود که جسم ِ قدرتمند چانیول برای کنار زدنشون همیشه اعلام آمادگی میکرد.بهار اینبار برای عمارت پارک زودتر از همیشه سر رسید.
با اینکه به شکوفه زدن نهالهای گیلاس ابدا امیدوار نبود اما دریچهی محبت و اشتیاق پسرکش رو برای چنین درخواست کوچیکی نمیبست.چی باعث به وجود اومدن یه قدرت و تلاش بیش از اندازه میشه؟!
عشق؟! به نظر تنفر و انتقام محرک قوی تریه اما آیا ارزشش رو داره که برای تلافی تلاش و زمانمون رو تباه کنیم؟
این سوالی بود که چانیول بعد از کشته شدن برادرش توسط پدرش مدام از خودش میپرسید. برای اینکه بتونه منطقی تصمیم بگیره و خون برادرش بی ارزش نشه.
اما حالا تا کجا توان تحمل در برابر دشمنان یاکوزا یاماگوچی گومی رو داشت؟!
چطور از بکهیون محافظت میکرد و همیشه مطمعن از سالم بودنش به زندگیش میرسید؟!
YOU ARE READING
Hanafubuki_Secret
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...