پارت سی و دوم

246 87 33
                                    

^ :آیا برای همبستری و تجربه کردن احساسِ پر عطش عشق مشتاق نیستی ناجیِ من؟!

+برای ملاقاتت در زیر نور ماه، سوار بر تیغه‌ای تیز خواهم آمد.
آنطور بیچاره‌ی شهوت و عشقِ روحم میشوی که هوا و عطر هیچ درخت و شکوفه‌ی گیلاسی هوایی‌ات نمیکند!
هیکاروی کوچک من...
معشوقه‌ی فریبنده‌ی من! ^

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
صدای دخترِ ظریف زیر گوشش پیچید و مرد به قدری محکم و محکم تر درونش ضربه زد که مطمعن شد اون ناله ها به بیرون از در هم رسیدن و عضو توی شلوار نگهبان ها رو هم سفت کردن.

چند ضربه‌ی سریع و عضوش رو‌بیرون کشید، از کمر دختر گرفت و برش گردوند ضربه‌‌ای به زیر شکمش زد تا بهش یادآوری کنه باید براش زانو و ساک بزنه.
دو زانوی سفید و‌برهنه روی زمین سرد و سفت قرار گرفتن و عضوی گرم‌ درون دهنش رفت و محکم به ته حلقش برخورد کرد.
صدای ناله‌های بم و مردانه‌ از روی لذت زیر گوش دختر پیج می‌خورد و خودش می‌دونست تنها با شنیدن همین صدا میتونه ارضا بشه پس تندتر سرش رو حرکت داد و صدای ناله ها رو به گوش سپرد.

بی وقفه گردنش به عقب و جلو می‌رفت تا جایی که خیسی و داغی مایعی تا ته حلقش رفت و با قورت دادن، اون احساس داغی به معدش رسید.

همراه با لبخندی عقب رفت و با اشاره‌ی دست مرد بلند شد، روی تخت دراز کشید و انگشت‌هایی تند و عمیق وارد بدنش شدن و بدون لحظه‌ای مکث حرکت کردن تا جایی که خودش هم ارضا شد و اینبار ناله‌‌ی پر لذت بلندتری رو هدیه به گوش نگهبان های پشت اتاق کرد که به نظر نیازمندِ بازی با خودشون بودن.

نفسی گرفت و به تاج تخت تکیه زد، در سکوت و بدون حرف و حتی حالا بدون هیچ صدای ناله‌ و فریادی هر دو نفر به اطراف خیره شدن.
مرد سمت پنجره رفت و سیگاری روشن کرد، سیگاری که بوی دودش مخلوط با عطر زننده‌ی مواد مخدر می‌شد.
برای تحمل و همچنان ادامه دادن چند دور سکس نیاز به موادی داشتن که سرپا نگهشون داره، موادی که کنترل روحِ شهوتشون رو از فکرشون بگیره و فقط و فقط به ارضا شدن اهمیت بده.

: الکس!

مرد زیر لب و بدون گفتن کلمه‌ای جواب داد...

+هوم؟

صدای پلاستیک و سکوت دختر توجهش رو جلب کرد، به عقب برگشت و خیره به منظره‌ی رو‌ به روش شد، کام عمیقی از سیگار گرفت و شروع به بازی با عضو نیمه تحریک‌شدش کرد.
دختر بسته‌ی پودر سفید رنگی رو روی سینه‌های درشت و فرم گرفته‌ی برهنش می‌ریخت و مردی که الکس خطاب شده بود در یک حرکت سریع وحشیانه روی بدنش افتاد و نیش دندون‌هاش بی رحمانه به پوست و گوشت سفید دختر فرو میرفتن.

اون از اینکه اینطور کبود و داغون بشه راضی بود، از اینکه وحشیانه زیر بدن کسی فشرده و  مدام دستمالی بشه راضی بود.
رئیس این گروه قاتل رو روی خودش کشید و عضوش رو به درونش دعوت می‌کرد تا بتونه نظرات و توجهش رو برای همیشه و تا آخرِ این بازی پنهانی ثابت نگه داره.
دو نفری که مسئول این انتقام و دور هم جمع کردن افراد بودن با هم بی رحمانه و بی توجه سکس میکردن و با زیرکی و حیله یکی پس از دیگری خون دشمنانشون رو میریختن!

Hanafubuki_SecretWhere stories live. Discover now