^ :آیا برای همبستری و تجربه کردن احساسِ پر عطش عشق مشتاق نیستی ناجیِ من؟!
+برای ملاقاتت در زیر نور ماه، سوار بر تیغهای تیز خواهم آمد.
آنطور بیچارهی شهوت و عشقِ روحم میشوی که هوا و عطر هیچ درخت و شکوفهی گیلاسی هواییات نمیکند!
هیکاروی کوچک من...
معشوقهی فریبندهی من! ^°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
محتوای سرد سطل سفید رنگ همراه با تکههای سفت و یخی به صورتش برخورد و روی زمین ریخته شدن.
صدای نفس عمیقش که برای زنده موندن حتی به اندازهی چند ساعت بود بیشتر در اتاق پیچید.هیچکس از حالت چهرهی رئیس جوان جز خشم چیزی نمیفهمید و شاید تنها معشوقهی باریک اندامش از نگرانی و انگشتهای در هم گره خوردش کمی بیشتر نسبت به احساسش آگاه بود.
هر کسی که توان موندن و دیدن شکنجهی زن رو داشت دور فضای کوچک اتاق فلزی حلقه زده و خیره و در سکوت فقط و فقط تماشاگر بود.
سهون با خشم و اضطرابی که در لحظه برای از دست دادن معشوقش تجربه کرده بود از اختیاری که چانیول بهش داد تا زن رو به هر شکلی که دلش میخواد شکنجه بده نهایت استفاده رو میکرد و حتی پا درمیانی خانوم پارک برای اینکه کمی از میزان سختیِ شکنجه کم کنن هم تأثیری در تصمیم و اختیار سهون نذاشت.
حالا همهی اهل خانواده و افراد گروه پارک چانیول با فهمیدن میزان حیله گری و وقاحت دشمنِ در سایه پنهان شدشون بی اندازه منتظر شکست دادنش بودن و خانوم پارک، همسر رئیس سابق و مادرخوانده ی رئیس فعلی گروه هم حق زیادی برای خودش در زمینهی نجات بیزینسشون قائل بود.
پارک چانیول دو عموی سهامدارش رو به عمارتش فراخوند تا پای اونها رو هم برای پیدا کردن دشمن به این قتل و درگیری باز کنه.
زنی که قصد به آتیش کشیدن لوهان رو داشت به تیرکِ چوبیِ صلیبمانندی وصل و با بدنی نیمه برهنه در انتظار مرگ ملتمسانه در دل تمنا میکرد.
_رئیس عمو هاتون تشریف آوردن.
چانیول خونسرد عقب رفت و روی صندلی بزرگ و مشکی رنگ نشست، از همون رنگهای چرم تیرهای که برای اتاق شخصیش انتخاب کرده بود رو در هرجا که نیاز داشت به کار برد.
+مستقیم بیارشون اینجا. ییشینگ؟ برو همراهشون بیا.
مرد بلند قد چینی سری تکون داد و به سرعت از اتاق خارج شد.
چانیول درست در جایی نشسته و حالتی به خودش گرفته بود که هرکسی حتی بی اطلاع از ریاست و مسئول بودنش با خبر میشد.
بکهیون به واسطهی همین غرور و جایگاه و قدرت خودش رو در حد معشوقهی مرد بودن نمیدید و گاها به سرزنش عشقش دست میزد.در سمت چپ مرد ایستاد و نگاه مستقیم و بی عاطفش رو به زن دوخت.
این مدل شکنجهها در برابر کاری که یاکوزا میکرد چیزی به نظر نمیومد و این تنها انرژی خشم پدرخواندش بود که وحشت زدش میکرد.
VOUS LISEZ
Hanafubuki_Secret
Roman d'amour◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...