.^ درست آنجایی که شکوفه گیلاس فرو میریزد
برای ملاقاتت در زیر نور ماه سوار بر تیغه ای تیز خواهم آمد... ^^ تو را به آغوش خواهم گرفت و حتی لحظهای دیگر در فکر تو را به بستر دیگری انداختن نخواهم بود!
هیکاروی کوچک من..معشوقهٔ زیباروی فریبنده من...تو را خواهم خواست برای تا به ابد ^+ظاهرا باید با بریدن راه نفست بهت یادآوری کنم که راجع به پسرم چی گفته بودم!!
عصبی نزدیک به دختر ایستاد و از بالای سر به حالت خواب آلودش خیره شد.
هانا ترسیده از حملهی ناگهانی مرد به داخل اتاقش به سرعت سرجاش نشست و با مردمکهایی که به اندازهی زیادی تغییر سایز داده بودن نگاه گیجش رو به اطراف دوخت.+بهت نگفته بودم چان هانا؟؟
بالاخره به خودش اومد و فهمید که مرد بالا سرش دنبال چه موضوعی تا اتاقش راهش رو در پیش گرفته و اومده...
_مم..من...من کاری نکردم!
چانیول که تنها منتظر شنیدن یک کلمه از زبون دختر بود روی صورتش خم شد و از بین لبهای رنگ پریدش زمزمه کرد...
+از بکهیون دور بمون! از اون پسر لعنتی دور بمون!!!!
جملهی آخر رو بی توجه به افرادی که ممکن بود خواب باشن بلند فریاد کشید و با لذت به لرزش پلک و لب و بدن دختر نگاه انداخت.
فاصلش رو کمتر کرد و با چشمهایی که هانا به خوبی حس مرگ و وحشت ازشون میگرفت گفت:+بدنت و یجوری نابود میکنم که روحتم بعد از مرگ تشخیصش نده چان هانا!
جسارتش رو جمع کرد و با لکنت پرسید:
_هم..همش...همش برای اون..اون پسره؟!
+من از اینکه بهت بگم اون با ارزش دارایی منه نمیترسم، از اینکه بخوای ازش به عنوان نقطه ضعف استفاده کنی نمیترسم با اینکه اون مهم ترین کسمه و من هم برای اون همه چیزشم! همهی چیزی که تو این زندگی نداره پس...پس جونت و دوست داشته باش و از پسرم دور بمون!
عقب گرد که فاصله بگیره و بره، بره تا به داد پسرش و چیزهایی که به اشتباه فهمیده بود برسه، تا اینجا برای اینکه جدیتش در محافظت از بکهیون رو نشون بده به حد کافی خشمگین شده بود.
_اون وقتی ددی صدات میکنه... میتونه همه چیزت و به دستش بگیره اینطور نیست؟!!
چانیول شکه نشد از شنیدن صدای گرفتهی دختر!
در هر حال اگه در موقعیت بهتری همدیگه رو ملاقات کرده بودن دختر بدون شک از با ارزش ترین و جسورترین مهرههای مافیاییش میشد، اما این هوش و قدرت و جسارت نباید علیه رئیس پارک استفاده میشد، چانیول تحمل نمیکرد که چنین قدرتی پیش روی خودش بایسته.+اون فقط کافیه که نگاهم کنه، من همه چیز رو از همه کس میگیرم تا اون تنها خواستش رو برای خودش داشته باشه!!
ESTÁS LEYENDO
Hanafubuki_Secret
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...