سوپرایزززز
این پارت و همین امروز نوشتم چون کلی نظرای خوشگل و ووت گرفتم ازتون انرژی گرفتم
میبینید نظر دادنتون چقدر تاثیر داره؟! من همیشه به تند نویسی و زود آپ کردن اعتقاد دارم و اینکارو ربدرام میدونن که انجام میدم میتونم ده پارت بنویسم براتون اگ فقط همراهی کنید
این بلف نیست چون فیک ممنوعهمن رو تو یک هفته با پونزده پارت و هر روز آپ کردن تموم کردم
دوستون دارم بوس بوس.^ درست آنجایی که شکوفه گیلاس فرو میریزد
برای ملاقاتت در زیر نور ماه سوار بر تیغه ای تیز خواهم آمد... ^^ تو را به آغوش خواهم گرفت و حتی لحظهای دیگر در فکر تو را به بستر دیگری انداختن نخواهم بود!
هیکاروی کوچک من..معشوقهٔ زیباروی فریبنده من...تو را خواهم خواست برای تا به ابد ^از وضعیت حاضر متنفر بود. اینکه بدون اطلاع و ناگهانی، همچین اتفاقهای مهم و تنش زایی براش رقم میخورد بیشتر از همیشه عصبیش میکرد.
نمیدونست چه اتفاقی برای زن جسور و گستاخی که زندانیش بود افتاده و اون رو وادار به تصمیم برای خودکشی کرده، اما هرچیزی که بود چانیول نمیتونست آسیب دیده بودنش رو باور کنه و بپذیره که برای فشار روانی بوده.ییشینگ میگفت چاقویی که براش تو سینی گذاشته بودن تا برای غذا خوردن ازش استفاده کنه رو برداشته و اول یه زخم بزرگ روی قسمت بالای مچش کشیده تا نشون بده که برای خودکشی مصممه و شوخی نمیکنه.
چانیول این مدل آدمها رو خیلی خوب میشناخت، کسانی که برای به دست آوردن و برطرف کردن عقدهها و انتقامشون از هیچ کاری دریغ نمیکردن.
بکهیون کمی مضطرب به نظر میرسید و چانیول سر و تن پسرش رو به آغوش گرفته بود تا از احساس بدش کم کنه.
+خوبی؟!
دست بکهیون بالا اومد و به آرومی انگشتهای کلفت مرد که بین موهاش تکون میخوردن رو لمس کرد.
:خوبم ددی، فقط نگرانم.
نگاه چانیول به رو به رو دوخته شد و گفت:
+منم نگرانم...
:نگران اون خانوم؟!
+نه! درسته که یه مهرهی مهم برای گیر انداختن کل گروهشونه اما برام مهم نیست اگه خودش و بکشه، فقط الان نمیخوام اوضاع خونه به هم بریزه.
:بله...آقای جانگ از پسش برمیاد.
+نمیخوام به این چیزا فکر کنی بکهیون فهمیدی؟!
:بله میدونم.
+تا برسیم میتونی بخوابی.
:همممممم...
صورتش رو به سینهی مرد فشرد و نالهی نامفهومی رو از بین لبهاش رها کرد.
چانیول سرش رو به صندلی چسبوند و با خودش فکر میکرد که در اولین وقت باید حتما سیستم امنیتی شرکت و خونه رو برای ورود و حضور بکهیون بررسی کنه تا خیالش از حداقل ایمنیِ پسرش مطمعن بشه.
BẠN ĐANG ĐỌC
Hanafubuki_Secret
Lãng mạn◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Hanafubuki_Secret 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Daddykink, Mafia یاکوزای بزرگ ژاپن درست زمانی که قصد داره نوهعزیز و ناز پروردهٔ خودش رو برای حفاظت از یک راز فراری بده، توسط گروه دشمن کشته میشه! هیکارو جوان به دست...