2.Part 13

63 11 21
                                    


عکس بالا رو زین الان تصور کنینD:

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سکوت انبار را گرفته بود و به جز  صدای بوسه هیچ صدایی به گوش نمیرسید. لیام مات به دختری که توی بغل عشقش در حال بوسیدنش بود خیره شد. بعد از یک سال بالاخره صورتی که روز و شب آرزوی دیدنش را داشت دید و حالا لب هایی که به لیام تعلق داشتند در حال بوسیدن دیگری بودند. بعد از تمام شدن بوسه ای که انگار صد سال طول کشیده بود از هم جدا شدند و دست زین دور کمر دختر حلقه شد.

لایلا: تو سوپرایز افتر پارتی بودیییی نباید الان میومدی.

با عشوه گفت و لبخند زین بزرگتر شد.

زین: خب بالا تنها بودم...حوصلم سر رفته بود.

لایلا: اشکالی نداره زی فدای سرت عزیزم.

خودش را به زین چسباند و حلقه ی دست زین دور کمرش تنگ تر شد. زین نگاهی به لیام انداخت نگاهی که از زمستان هم سرد تر بود. دل لیام گرفت و لیام حس کرد هر لحظه امکان دارد با صدای بلند گریه کند. با زمزمه ی جیجی در گوشش کمی آرام گرفت.

جیجی: لیام آروم باش. یادت رفته زین فراموشی گرفته؟ اون فقط یادش نمیاد کیه به محض اینکه پادزهرو بهش بزنیم خوب میشه و همه چیز یادش میاد.

قلب لیام کمی آرام گرفت ولی هنوز سینه اش از دیدن دختر توی بغل زین درد می گرفت. با ورود یاسر اخم غلیظی روی پیشانی اش نشاند.

یاسر: یه اتاق بگیرین لطفا.

با شوخی گفت و لایلا بلند خندید. زین تک خنده ای زد و نیشخندی روی لبش نشست.

یاسر: خب...کجا بودیم؟

نگاهش به نایل افتاد که دردمند یک گوشه جمع شده بود.

یاسر: آقای هوران...

ادامه ی حرفش با صدای پوزخند نارسیسیا قطع شد و به سمت او برگشت.

یاسر: مشکلی پیش آمده لیدی چگانوف؟

نارسیسیا: نه فقط زین استریت آخه؟ بیخیال زد تو گی تر از این حرفایی.

زین با اخم به نارسیسیا نگاه کرد و خواست جواب نارسیسیا را بدهد که یاسر پیش قدم شد.

یاسر: فکر نمیکنم کسی که برای اولین بار پسرمو دیده بتونه تشخیص بده گرایش جنسیش چیه. در ضمن اولویت با علاقس که زین و لایلا با همه ی وجود عاشق همن.

جمله ی دوم را با نگاه به لیام گفت و لیام از عصبانیت قرمز شد. لایلا نگاه تمسخر آمیزی به نارسیسیا انداخت و پوزخند نارسیسیا بزرگتر شد.

نارسیسیا: اگه اسم این لوس بازیا و نامزد بازیای کسشرو میزارین عشق باید بهتون بگم سخت در اشتباهین.

Remember Me [Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora