Part 5

85 16 66
                                    


زین طول و عرض راهرو را طی میکرد و لیام روی صندلی نشسته بود و صورتش را با دست هایش پوشانده بود. هری دستش را روی شانه های لیام گذاشته بود و آهسته ماساژ میداد.

هری: زین بیا بشین خسته نشدی انقدر راه رفتی؟ (به ساعتش نگاه کرد) الان نتایجو میارن دیگه.

ساعت نه شب بود و زین به یاسر پیام داده بود که شب را پیش هری میماند. چهار ساعت بود که منتظر نتیجه ی تست بودند و آن هم قرار بود به لطف هم دانشگاهی قدیمی زین چهار ساعته به دستشان برسد. دکتر از آزمایشگاه بیرون آمد و برگه ی آزمایش را به زین داد.

دکتر: دی ان ای صد درصد مطابقت داره.

زین نگاهی به برگه و نگاهی به زد انداخت. زد هم کنار زین ایستاده بود و با بهت به زین نگاه می کرد. زین لبخند زد و محکم زد را بغل کرد.

زین: لیومم. لیوم قشنگم. میدونستم تو لیوممی. من حسش کردم. وقتی دستمو گرفتی. وقتایی که به چشمام نگاه می کردی. لیوم شکلاتی من.

لیام را محکم به خودش فشار می داد ولی لیام عکس العملی نشان نمیداد.

زین: لیومم چرا بغلم نمیکنی؟ از دستم ناراحتی؟ حق داری بیبی. حق داری من احمق نباید حرفای اون یاسر عوضی رو باور میکردم. تو نمرده بودی.

لیام همچنان بهت زده توی آغوش زین فشرده می شد. هری دستش را روی شانه های زین گذاشت و او را از لیام جدا کرد.

زین: داری چیکار میکنی هری؟ بزار بغلش کنم. بزار اندازه ی این چهار سال بغلش کنمم.

صورتش از اشک خیس شده بود.

هری: ببین زین لیام الان شوکه شده. بزار من باهاش حرف بزنم باشه؟

زین اشک هاشو پاک کرد و به دیوار تکیه داد هری لیام را روی صندلی نشاند و دستش را نوازش وار روی پشت لیام کشید.

هری: ببین زد مگه همینو نمیخواستی؟ مگه نگفتی روی زین کراش داری؟ الان هم گذشتت معلوم شد و هم تکلیفت با زین روشن شد. باید خوشحال باشی زد..نه ببخشید الان دیگه اسمت لیامه.

زین کنار لیام نشست و با مظلومیت بهش نگاه کرد. لیام سرش را بالا آورد و توی چشم های قرمز و خیس زین نگاه کرد. دستش را بالا آورد و روی گونه ی زین گذاشت.

لیام: از همون شبی که دیدمت روت کراش زدم. ناخوداگاه. الان دلیلشو فهمیدم.

زین دستش را روی دست لیام گذاشت و دست لیام را به لبش نزدیک کرد و بوسید.

لیام: پس الان من و تو دوست پسریم؟

زین خندید و با سرش تایید کرد.

زین: آره عشق من. آره زندگی من. آره همه چیزم.

لیام لبخند زد و زین صدای تپش های قلبش را واضح می شنید.

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now