2.Part 2

59 14 38
                                    


خسته و کوفته در ورودی را باز کرد و وارد خانه شد. چراغ راهرو را روشن کرد و مستقیم به سمت اتاق رفت.

لیام: هی زی. حدس بزن امروز چی شد. مچ نارسیسیا و جیجی رو توی اتاق استراحت گرفتم. یعنی در اصل اونا مچ منو گرفتن.

لبخند تلخی زد. بر خلاف ظاهر خسته اش لحن پر انرژی ای داشت. همانطور که لباس هایش را عوض می کرد ادامه داد.

لیام: داشتم گریه می کردم. خیلخب اونجوری نگام نکن. دوریت سخته. خیلی سخت. 

بغض کرد ولی بلافاصله لحن شادش را جایگزین بغضش کرد.

لیام: اوضاع بین نایل و شان هنوز هم ناجوره. نمیفهمم شان چرا هشت سال پیش نایلو ترک کرد. منظورم اینه که اگه انقد عاشقشه که یساله داره منت میکشه پس چرا از اول ولش کرد؟ رابطشون بهتر نشده که هیچ بدترم شده. شان سعی میکنه با شوخی هاش نایلو جذب خودش کنه ولی نایل علاقه ای به این موضوع نداره. تازه بیشتر وقتا هم سر شوخی های شان عصبانی میشه و صورتش قرمز میشه.

خندید و در کمدش را بست. 

راستی هری و لویی هم بهم زنگ زدن. اینطور که معلومه حسابی داره بهشون خوش میگذره. رسیدن مادرید. هری می گفت چهارتا کشور دیگه مونده تا کل اروپارو بگردن. راستش خیلی بهشون حسودیم میشه.

خودش را روی تخت انداخت و دست هایش را زیر سرش گذاشت.

لیام: کاش من و تو هم مثل اونا میتونستیم آزاد باشیم. ولی قول میدم پیدات کنم زین. پیدات میکنم و از کارم استعفا میدم و با هم دور دنیارو می گردیم.

روی پهلوی راستش غلت زد و دستش را زیر سرش گذاشت.

لیام: چرا هیچی نمیگی؟

زین شانه هایش را بالا انداخت.

زین: چون تو نمیخوای که حرف بزنم.

لیام: دلم برای صدات یذره شده. چرا نباید بخوام حرف بزنی؟

زین: چون اگه حرف بزنم بهت میگم که من ساخته ی ذهنتم و داری راجبم توهم میزنی.

لیام: بس کن زین تمومش کن.

چشم هایش را روی هم فشرد.

زین: چشم لیوم. هر چی تو بخوای.

لیام چشم هایش را باز کرد و توی چشم های زین خیالی اش خیره شد.

لیام: تو ساخته ی ذهنم نیستی زی. تو همینجایی. 

زین: من ساخته ی ذهنتم برای همین هر چیزی که تو میخوای رو به زبون میارم. حرف هایی که ازم میخوای رو بهت میگم.

با خونسردی لبخند زد و لیام با چشم های اشک آلود بهش نگاه می کرد.

زین: عاشقتم لیوم. این اون چیزیه که میخوای بشنوی درست میگم؟

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now