2.Part 5

62 13 63
                                    


لویی دست های هری رو گرفته بود و سعی می کرد با نوازش کردنشان هری را آرام کند و تا حدودی موفق شده بود هیجان هری را کنترل کند. لیام با لبخند بزرگی روی لب هایش رژه می رفت و هر یک دقیقه از کوچه ی بن بستی که در آن کمین کرده بودند به در خانه نگاه می کرد.

لویی: هری عزیزم آروم باشش الان میرسن. 

هری: نمیتونم لو نمیتونمممم. بالاخره پیداش کردیم. باورم نمیشه. لیام تو باورت میشه.

لیام با خوشحالی به هری نگاه کرد و سرش را به نشانه ی نه تکان داد.

لیام: دیگه نمیتونم صبر کنم. اگه تا پنج دقیقه ی دیگه نیان خودم میرم و برش میگردونم.

نارسیسیا: تو غلط میکنی. تا همینجاشم که اجازه دادیم جلوتر از ما بیای اینجا کلی بهت لطف کردیم.

پوکر گفت و لیام شوکه به سمتش برگشت. دستش را روی قلبش گذاشت و نایل از خنده غش کرد.

هری: سلام دوستان.

لیام: کی اومدین؟ چرا انقدر یهویی ظاهر شدین؟

جیجی: یهویی ظاهر نشدیم حواست نبود. 

به سمت لویی و هری برگشت.

جیجی: خب. گزارش بدین ببینم جریان چیه.

لویی: سلام. خب من و هری دیشب دیدیم که زین توی یه رستوران نشسته بود داشت با یه دختره شام میخورد....

لیام: دختره؟ اینو نگفته بودین  به من که. دختره چه شکلی بود؟ خوشگل بود؟

سریع و پشت سر هم حرف می زد و نارسیسیا دستش را روی دهانش گذاشت.

نارسیسیا: خیلخب لویی ادامه بده.

لویی لبخند زد.

لویی: دلم برات تنگ شده بود نارسی. چرا من و هریو بلاک کردی؟

پلک نارسیسیا پرید و یقه ی لوییو گرفت.

نارسیسیا: اولا اسمم نارسیسیاست. دوما چون حوصله ی اون عکسای مسخرتونو نداشتم. سوما منم دلم براتون تنگ شده بود دیکهد.

هری و جیجی بزور نارسیسیا را از لویی جدا کردند.

جیجی: خیلخب اصل قضیرو بگو.

لویی: آها خب داشتم میگفتم با یه دختره قرار داشت بعد از قرارش تعقیبش کردیم تا اینجا. از دیشب تا الانم از خونه بیرون نیومده.

همه به در خانه ی معمولی لیام دست نارسیسیا را از روی دهانش برداشت.

لیام: قرار؟ تو که گفتی فقط شام میخوردن. لویی راستشو بگو دختررو بوسید؟

با چشم های پاپی طورش لویی را نگاه کرد و هری جوابش را داد.

هری: ببین لی. خودت گفتی از داروی فراموشی بهش تزریق کردن درسته؟ پس طبیعتا یادش نمیاد دوست پسری به جذابی تو داره برای همین با یه دختر دیگه قرار گذاشته ولی بعدا که بهش پادزهرو تزریق کردیم و حافظش برگشت دوباره بر میگرده پیش خودت.

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now