2.Part 6

57 14 43
                                    


نارسیسیا با تعجب به پسر نگاه کرد.

نارسیسیا: امکان نداره.

زیر لب زمزمه کرد.

شان: ببین تو زینی خب؟ زین مالیک. پدرت احتمالا اسمتو عوض کرده تا هویتت فاش نشه. الانم این پادزهرو بهت بزنیم همه چیز درست میشه. فقط آروم باش.

راجر: وات دا فاک. عمرا بزارم اون کوفتیو به من نزدیک....

حرفش با قرار گرفتن لب های لیام روی لب هایش نصفه ماند. لیام را به عقب هول داد و پشت دستش را محکم روی لب هایش کشید.

راجر:وات د فاااککک. داداش حشرت زده بالا؟ نکن این کارارو من استریتم.

لیام نا امیدانه به او نگاه کرد. 

شان: هی لیام اشکالی نداره اون که نمیدونه تو دوست پسرشی وقتی بفهمه حسابی از دلت در میاره.

لیام: آخه وقتی من حافظمو از دست داده بودم و زین منو بوسید یه حسی داشتم انگار اون بوسه همون چیزیه که همه ی عمر توی زندگیم کم داشتم. گفتم شاید جواب بده.

راجر با دهان باز به لیام زل زده بود.

راجر: دوست پسر چی؟ دارم میگم استریتم. دوست دختر دارم بابا بزارین برم بخدا اشتباه گرفتین.

راجر نالید و لیام با بغض به او خیره شد. 

جیجی: اصلا گرایش جنسیو ولش کن. پدرت بهت دروغ گفته درباره ی هویتت.

راجر: والا الان که اینارو گفتین خودمم گوزپیچ شدم. من اصن پدر مادر ندارم منو وقتی نوزاد بودم گذاشتن دم در کلیسا. میگین نه برین از سامانتا بپرسین. اون منو تحویل گرفت.

نایل: پس یعنی....تو زین نیستی؟ 

راجر: نه به جان خودم اصن این یارویی که میگینو نمیشناسمش.

لیام آهی کشید و روی صندلی ولو شد. نایل دستش را روی شانه های لیام گذاشت.

نایل: اشکال نداره بروو. عوضش الان نزدیک تر شدیم بهش. مگه نه؟

گفت و به سمت نارسیسیا برگشت. نارسیسیا سخت غرق فکر بود.

نارسیسیا: کدوم کلیسا؟

راجر: دقیق نمیدونم. سامانتا از بچگی بزرگم کرده از اون باید بپرسین.

شان: آدرس خونشو بده.

راجر آدرس خانه را داد و به سمت آنج حرکت کردند. تمام مدت چشم های لیام روی راجر میچرخید تا تفاوتی بین او و زین پیدا کند ولی دریغ از کوچکترین تفاوتی میانشان. دقایقی بعد ماشین جلوی یک خانه ی قدیمی سرسبز توقف کرد. همه به سمت در خانه رفتند و راجر زنگ در را به صدا در آورد. کمی بعد پیرزنی لبخند بر لب در را باز کرد و راجر را در آغوش گرفت.

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now