Part 2

125 25 68
                                    


ساعت 5 عصر بود و زین هودی قرمزش را از سرش رد کرد و به سمت پارکینگ رفت تا با راننده به سمت مطب دکتر استایلز بره. سوار لندکروز مشکی شد و راننده به سمت مقصد از پیش تایین شده حرکت کرد. زین سرش را به شیشه تکیه داده بود و چشم هایش را بسته بود تا کمی از دردش کم شود.

راننده: رسیدیم.

زین سرش را برداشت و با گیجی به اطراف نگاه کرد چشمش به در مطب دکتر هری استایلز افتاد. از ماشین پیاده شد و به سمت مطب راه افتاد. به سمت دختری که توی جایگاه منشی نشسته بود رفت. دختر سرش را بالا آورد و با زین چشم تو چشم شد.

دختر: سلام. چه کمکی از دستم بر میاد؟

زین: من یه وقت مشاوره میخواستم. ترجیحا....

دختر حرفش را قطع کرد.

دختر: بزار ببینممممم. مریضی که الان توعه نیم ساعت دیگه بیرون میاد. بعدش دکتر وقتش خالیه. اگه میشه لطفا نیم ساعت منتظر بمونید و لطفا این فرمو پر کنید.

زین سرش را تکان داد و روی صندلی نشست. نیم ساعت مثل یک قرن گذشت و در اتاق رو به روی زین باز شد.

هری: فقط تمرکزتو روی نقاشی کردن بزار. یا هر کار دیگه ای که آرومت میکنه. از زندگیت لذت ببر داروهاتم سر وقت بخور. باشه شارون؟

دختری که کنار هری ایستاده بود باشه ی آرومی گفت و از مطب بیرون رفت. چشم هری به زین افتاد. کمی با دقت به او نگاه کرد.

زین: من همونیم که دیشب کارتتونو بهش دادین.

هری: آهاااان. زین بودی دیگه.

زین تایید کرد. هری دستش را گرفت و او را تا داخل اتاق همراهی کرد. 

هری: کارا دوتا قهوه بیار.

رو به دختر پشت میز گفت و دختر از جایش بلند شد. هری در را بست و کنار زین روی کاناپه نشست. برای زین عجیب بود. هری خیلی دوستانه تر از یک روانشناس رفتار می کرد.

هری: خب بگو ببینم. چی شد که به پیشنهادم فکر کردی؟

زین: راستش بابام برام یه مشاور گرفته بود که بیشتر مثل جنده ها بود تا مشاورها. منم اونجایی که با اخلاق مسخره ی گیر دادنش آشنایی دارم بهش گفتم خودم یه مشاور دارم. بعد اون مجبورم کرد همین امروز بیام پیشت تا هر چه زودتر درمانم کنی.

هری: خیلخب. پس بریم سراغ اصل مطلب. من یه حدسایی دربارت زدم. پس بیا یه کاری کنیم. من حدسامو بهت میگم و تو اونارو تایید یا تکذیب میکنی. باشه؟

زین با سرش حرف هری را تایید کرد.

هری: من حدس میزنم که تو یه کسی رو خیلی دوست داشتی.

زین با سرش تایید کرد.

هری: و اونو توی یه حادثه از دست دادی.

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now