17. «زندگی، یا همان صحنه نمایش تراژدی»

437 92 40
                                    

« تنها چیزی که می‌تونم بگم اینه که ازت ممنونم. هردوی ما خیلی سختی کشیدیم. و برای این که سختیِ زندگی من زودتر تموم شد متاسفم. می‌دونم که خیلی اشک ریختی و باز هم میریزی اما، لازم نیست نگران من باشی. احتمالا الان باید کنار مامان و بابا باشم. شاید پدر تو رو هم دیدم اما مطمئن نیستم اونجا بتونم باهاش صحبت کنم یا نه آخه زبون کره‌ای بلد نیستم اما دوست دارم بهش بگم که من عاشق پسرش بودم.
متاسفم به خاطر این که بهت نگفتم قراره زودتر بمیرم. من یه خودخواه عوضی بودم اما شرط میبندم هنوز هم من رو دوست داری، حتی بعد از مرگم!
دلم می‌خواد باز هم خودخواهانه رفتار کنم اما، تو هنوز هم فرصت داری که برای خودت یه خانواده بسازی پس فقط انجامش بده. وقتی که بچه‌دار شدی، میتونی اسم یکی از بچه‌هات رو تهیونگ بذاری! البته باید قول بدی همسرت رو بیشتر از من دوست نداشته باشی.
خدای من، با نوشتن این کلمات از همین الان هم دارم حسودی می‌کنم. در هر حال دارم سعی می‌کنم یکم این نامه رو خنده‌دار بنویسم تا حداقل کمی روی لب‌هات لبخند بیاد چون این یه وصیت‌نامه‌ست و من هیچ چیزی ندارم که تقسیم کنم. حتی خونه هم بعد از مرگم طبق قوانین به ملکه میرسه. اما هنوز میتونی چند تا چیز از توی خونه برداری مثل دفترچه خاطرات مادرم یا حتی لباس‌هام. یه مقدار پول هم پس‌انداز کردم که توی یه جعبه زیر تختمه، لطفا برش دار و ازش استفاده کن. می‌خواستم برات یه هدیه بخرم اما وقت نشد، میتونی با اون پول برای خودت یه چیزی بخری، از طرف من.

دوستت دارم جونگ‌کوک. تو راهِ مرگ رو برام راحت‌تر کردی وگرنه خیلی سخت‌تر و غمگین‌تر می‌مردم. لطفا همیشه من رو به خاطر داشته باش.

- معشوق مرده‌ی تو، کیم تهیونگ -



آکروبا‌ت‌باز همانطور که اشک می‌ریخت لبخندی به آن کاغذ نامرغوب زد و زمزمه کرد:
- چرا آخرش رو اینطور نوشتی؟ بیشتر اشکم در میاد.

درواقع، او از خیلی وقت پیش در حال اشک ریختن بود، از همان وقتی که مقابل چشمان دریا تهیونگ را از دست داد و سپس او را به خاک سپرد. فقط دو هفته از مرگ پیانیست گذشته بود اما جونگ‌کوک به اندازه‌ی یک عمر پیر شده بود.
چند روزی میشد که از لندن خارج شده و حال این اولین روزی بود که در آمستردام ساکن شده بودند.
آکروبات‌باز از دو هفته‌ی پیش شروع کرده بود به ضعیف شدن. وقتی که به سیرک بازگشت به خاطر غیب شدن ناگهانی‌اش بیست ضربه شلاق خورد که همین موضوع به افزایش ضعفش بیشتر کمک کرد. از وقتی که پیانیست را به خاک سپرده بود نمی‌توانست دیگر درست و حسابی غذا بخورد و در این میان تنها لوگن بود که گاهی لطف در حقش می‌کرد و به زور چیزی به او می‌خوراند که البته بعد هم نصف غذا را بالا می‌آورد.

- تمومش کن مرد! تا کی می‌خوای به اون کاغذ زل بزنی؟!

با چشمان به خون نشسته‌اش به لوگن که در چند قدمی‌اش ایستاده و با همان نگاه بی‌روح به او خیره شده بود، نگاه کرد. دستی به صورت خیس از اشکش کشید:
- دلم براش تنگ شده.

Pada x Hanel "Sea & Sky" (KookV) Where stories live. Discover now