دو سیگار روی لبش رو داخل سطل زباله ی جلوی در انداخت و در رو باز کرد..
روی کاناپهی وسط اتاق نایل رو دید که به پسر جوان ضعیف آموزش نوشتن میداد؛ و در گوشه ی اتاق آنتون نشسته بود، لپ تاپ کنارش باز بود و کتابی در دست داشت..
وارد ویلا شد و در رو بست..
-آقای پین، جناب توئیست تماس گرفتن و گفتن تمام کارها با موفقیت انجام شدن!
لیام دوباره به انتون نگاه کرد و کلمه ی "ممنون" رو زمزمه کرد..
آنتون سر تکون داد و قطره ی چشمش رو از میز کناری برداشت..
-چه خبر شد نایل؟
-مصطفی احمد امروز صبح با ولیعهد عربستان سعودی ملاقات داشته؛ انگار دیشب هم باند ساتو لو رفته! درواقع لو که نرفته، فقط به پر و پای یاماموتو پیچیدن حذفشون کردن..
لیام کنار نایل نشست و بطری اب جوی استفاده نشده رو از روی میز چسبیده به دسته ی مبل برداشت..
-فهمیدم.. ببینم نمیخوای بری سرکار؟
-روزایی که قرار کاری دارم اصولا عصرا یا شبا میرم سر کار.. یه بار صبح رفتم جایی شبم ساعت ده میرم بازرسی..
جدیدا کارای حضوری بهم میدن همش عوضیا..-نه که بدت میاد!
نایل به آرومی خندید و سر تکون داد..
-لیام.. باند احمد خیلی خطرناکه؛ میدونم مخالفی ولی واقع بینانه به نظرت بهتر نیست خودتوکنار بکشی؟
نزدیک ده میلیارد ثروت داری، یه باند دیگه راه میندازی و تموم میشه..-نایل من حتی به ثروت یا قدرت اهمیت نمیدم!
در بطری آب جو رو باز کرد..
-پس کلا تمومش کن.. مگه همینو نمیخواستی؟
-من فقط میخوام جف و امثالش بمیرن!
بطری رو به لبش چسبوند و یک سوم از مایع درونش رو سر کشید..
نایل به لیام نگاهی انداخت و بعد سرش رو سمت زین چرخوند..
-ببینم چی نوشتی..
به کلمات کج و کوله ای که توسط فشار مداد روی کاغذ نوشته شده بودن نگاه کرد و لبخند زد..
-عالین! چند روز کار کن تا یکم بعدش ریاضی باهات کار کنم، خیلی مبحث کاربردی ای توی زندگیت نخواهد بود ولی درحد ساده باهات کار میکنم..
-ممنون نایل!
-کاری نمیکنم که پسر!
زین لبخند عمیقی زد و به چهره ی لاغر و خسته و چشم های درماندهش چین کمرنگی داد..
لیام از جا بلند شد و دوباره به سمت در خروج حرکت کرد..
-کجا میری؟
YOU ARE READING
"ZED, The Dead Eastern" [Z.M]
Fanfictionعشق... آشنایی که در غریبه ترین مکان با انسانیت هم مثل علف هرز رشد میکنه، و مغز رو هرزه ی توجه و خواسته شدن توسط یه بت میکنه... عشق یه هرزه ست، و انسانِ عاشق، بت پرستی دیوانه! ..... -بیا واقع بین باشیم زیبای من... من بخاطر حرفات نمیمونم! بخاطر خودت ت...