وزنه رو زوی زمین رها کرد..
-کی برمیگردی به زیر زمین؟
-نمیدونم!
لیام هم همینطور که روی تخت پرس سینه خوابیده بود، وزنه رو سرجاش قرار داد و بعد از چند لحظه از روی تخت بلند شد..
-نایل، چک کن ببین پلیسا کی قراره به زیر زمین حمله کنن!
-هنوز خبری نشده.. ولی یه حدسایی میزنم لیام!
لیام روی تردمیل قرار گرفت...
نایل بهش نزدیک شد، دستش رو روی دسته ی تردمیل گذاشت و به مرد نگاه کرد..-چه حدسایی؟
لیام هم جواب نگاهش رو با نگاهی سوالی داد..
-اگر بخاطر نبود زد بخوان اهمیت ندن و حمله کنن چی؟
ولی خب اینم با عقل جور در نمیاد چون وقتی میخواستن حمله کنن زد بود...-چه افرادی قرار بود باهاشون بیان؟ مثلا آمبولانس.. آتشنشانی یا کس دیگه ای؟
-اونا که همیشه هستن ولی چک میکنم ببینم اضافه نباشه کس دیگه ای.. چطور؟
لیام تردمیل رو روشن کرد و روی دور نسبتا آروم تنظیم کرد..
-همینطوری که باهاش مخفیانه زین رو ببرن جایی که میخوان به اسم آمبولانس...
خودت مگه یادت نیست اون خلافکارای روسی بعد فروختن چینیا به انگلیس همینکارو کردن!؟-اوه شت، آره!
بخ نظرت کار سازمانه یا همون گروهی که پدرت و بیانکا ملک توش بودن؟-احتمالا سازمانه.. ولی چرا وقتی شروع به تحقیق راجب SOA کردیم خواستن دستگیرمون کنن؟
نکنه اصلا به تحقیقات ربطی نداشته؟ این بیشتر جور در نمیاد؟ چون قبل از تمام این اتفاقاتم میخواستن زد رو به سازمان ببرن... و البته بردن و... باهاش انگار عربی صحبت کردن!؟؟ فکر میکنم کلا میخواستن زد، جف و بچه ی زد رو از زیر زمین به سازمان ببرن و بعدا شمارو تحویل پلیسا بدن...-خدای من حق با توعه! خلافکارای عرب! باید بین اونارو بگردیم!
نایل از تردمیل دور شد و بطری آب یخش رو برداشت..
-بجمب بیا!
-سرد کنم میام..
......
-باندای عربی که پشت مجلات معروف نام برده فقط الیُجاهزون و المقنع هستن، خانواده های عرب معروفم هستن مثل ابدی ها، حدید ها و بدوی ها، تا جایی که به یاد میارم فقط با الیجاهزون کار کردید نه؟
به مرد نگاه کرد..
-درسته.. فکر میکنم سه یا... چهار بار اعضای بدن.. قاچاق کردیم.. اما.. وقتی..
سکوت..
صدای خاطرات تنها نوایی بودن که در ذهنش پلی میشدن..-اونا...
YOU ARE READING
"ZED, The Dead Eastern" [Z.M]
Fanfictionعشق... آشنایی که در غریبه ترین مکان با انسانیت هم مثل علف هرز رشد میکنه، و مغز رو هرزه ی توجه و خواسته شدن توسط یه بت میکنه... عشق یه هرزه ست، و انسانِ عاشق، بت پرستی دیوانه! ..... -بیا واقع بین باشیم زیبای من... من بخاطر حرفات نمیمونم! بخاطر خودت ت...