پیوست
دفتر زرد
ماری امروز یک هاری رو دیدم که با سرعت خیلی زیادی میدوید. اصلاً معلوم نبود به کجا میره. تقریباً از فاصلهی ده قدمی من رد شد و رفت و همینطور به راهش ادامه داد. دوست داشتم دنبالش برم ولی خیلی ترسیده بودم. مطمئنم که هاری بود ولی چطور اینقدر سریع می تونست حرکت کنه؟
یادمه وقتی بچه تر بودم هستیا یکی از کتابهای تالبوت رو برام آورد و دوتایی یکمش رو خوندیم. تالبوت هیچوقت وجود یک هاری سریع رو ثبت نکرده بود. اصرار داشت تمام هاریها کند و ناهوشیار هستن. همهی مردم هم همینطور فکر میکنن. البته پیش میاد گاهی هاریها عجیب غریب بشن ولی تا حالا کسی یک هاری که بتونه بدوه، ندیده بود. حتماً حرفم رو هیچکس باور نمیکنه اگر درموردش بگم. البته شاید بقیهی مردم هم یکی دوبار هاری سریع دیده باشن ولی از ترس اینکه بقیه حرفشون رو باور نکنن نمی گن. البته اکثر مردم در هر صورت اگر هاری ببینن به کسی نمی گن چون خطر ابتلا هست.
ایکاش من هیچوقت بالغ نمیشدم تا مجبور نمیشدم دیگه از هاریها فرار کنم. تالبوت هم مثل من بود.
توی نژاد شناسی نوشته که مردم خاور دور به تعدد زندگی معتقدن. یعنی اگر وقتی یکی بمیره، دوباره توی یک زندگی جدید متولد میشه. نمیشه گفت احمقانه ست. ما داریم کنار مرده هایی زندگی میکنیم که راه میرن پس هیچ چیز نمیتونه احمقانه باشه. پس بعید نیست اگر من تالبوت باشم.اون هم مثل من تو یک پناهگاه بدنیا اومده و به هاریها نزدیک بوده و دنبال درمان هاری گشته و اونقدر توی دالآنهای زیر شهر هاری تشریح کرده که بالاخره هم خودش هاری گرفته و هم بیماری به تمام مردم شهر آزاد سرایت داد. کارش واقعاً احمقانه بود ولی منم احمق و خودخواهم پس اصلاً بعید نیست که من تالبوت دوم بشم.
رفقا شرمندهی چشمهای قشنگتون. نویسندهی حواس پرتتون این نیم فصل رو از اقلم انداخته. در اصل باید بین دو فصل درمان مرگ و لایموس قرار میگرفت اما نمیدونیم چرا از زیر دستم در رفته.
و خیالتون راحت، چپتر اصلی امشب راس ساعت آپلود میشه.
بخوانید و بدانید که هفتهی بعد چپترش جا به جا میشه و میره سر جاش یعنی بین درمان مرگ و لایموس.
YOU ARE READING
در جستجوی خورشید
Mystery / Thrillerژانر: رازآلود/روانشناختی/عاشقانه خورشید جهان میکل پشت لایه های از ابرهای سنگین و سیاه مدفون شده است. روزها جهان پوشیده در مه است. شبهنگام بیوقفه میبارد اما ابرهای سیاه هرگز آسمان را ترک نمیکنند. بیماری جهش یافتهی هاری، مانند یک نفرین سیاه مردم را گر...