فصل چهارده
مجلس بزرگان
- لوسی مطمئنی اینکه من بیام به جلسه، ایدهی خوبی باشه؟ اگر بانو جاناتان صلاح میدونست که من به جلسه بیام، خودش برام دعوتنامه میفرستاد.
لوسی دستهایش را درون جیبهای ردای گرمی که از روی فرم عدالت پوشیده بود، فشرد تا از سرمای غروب در امان بماند. پاسخ داد: ((هستیا آدم ناشی و ناشایستیه میکل! تمام بزرگان همین طورن. هیچوقت نباید امیدوار باشی که بزرگان خودشون متوجه لیاقت تو بشن و بهت فرصت بدن. باید خودت رو بهزور تو چشمشون جا کنی تا چیزی که باید رو بدست بیاری.))
- در مورد بانو جاناتان اینطور حرف نزن.
- میخوای بگی که حرفم رو قبل نداری؟
میکل سکوت کرد. نگران بود که آمدن بیدعوتش درنهایت باعث تحقیر و سرافکندگیاش شود؛ به خودش امید داد که لااقل تا زمانی که صاحب مجلس بانو جاناتان باشد، چنین اتفاقی نمیافتد.
لوسی ناگهان مسیرش را عوض کرد و گفت: ((میانبر.))
میکل نگاهی به خیابان انداخت و سپس به دنبال لوسی رفت. الکی میگفت. مسیرشان را دورتر میکرد. میکل سعی کرد زیاد کنجکاوی نکند. با خودش به این نتیجه رسید که حتماً در خیابان کسی را دیده است که نمیخواهد با او چشم تو چشم شود.
مثلاً خود میکل اگر جیک را سر راهش میدید قطعاً همین کار را میکرد.
ناگهان لوسی سر حرف را باز کرد: ((استاد فقط یک کمان رو قبول کرد. گفت که اول باید آزمایشش رو پس بده، اون وقت بقیه کمانها رو ارتقا میده.))
میکل نفسش را با حرص بیرون داد و گفت: ((فقط داره وقتمون رو میکشته. درهرصورت این مکانیسم قبلاً سرِ کشندههای معادن جواب داده.))
- جدی میگی؟ نمیدونستم! باورت میشه تا حالا معادن رو ندیدم؟ اما خب مگه مقیاس بالابرهای معادن نباید خیلی بزرگتر باشه؟
میکل آهی کشید. دستهایش را بالا و مقابل دهان آورد تا با دمش گرمشان کند؛ باد در انتهای کوچهی تند کوران کرده بود. میکل پاسخ داد: ((درست میگی خیلی تفاوت دارن. گمونم حق با صنعتگر باشه. اصلاً من کی باشم که مخالفت کنم.))
دوباره در خیابانی پیچیدند که به عمارت باشکوه جاناتان ختم میشد.
لوسی گفت: ((حالا ناراحتی نداره که!))
میکل پیش خود اندیشید: ((البته که نداره! من از خودم دلگیر شدم لوسی. احتمالا من فقط به این دلیل تو ساخت دستگاهی که ازش متنفرم دست بردم تا از خواهرم انتقام بگیرم... آخه باتلاق، جای امن ما بود... جای امن من بود.))
دروازهی فولادی خوشطرح عمارت را برایشان باز کردند. اولین بار نبود که میکل به عمارت سنگی لرد جاناتان میآمد اما از آخرین بار همزمان زیادی گذشته بود. همدم بانو جاناتان به استقبالشان آمد. پرواضح بود که از حضور لوسی در خانهاش خشنود نیست اما به روی میکل به گرمی لبخند زد و گفت: ((خوش برگشتی ارباب میکل جاناتان!))
YOU ARE READING
در جستجوی خورشید
Mystery / Thrillerژانر: رازآلود/روانشناختی/عاشقانه خورشید جهان میکل پشت لایه های از ابرهای سنگین و سیاه مدفون شده است. روزها جهان پوشیده در مه است. شبهنگام بیوقفه میبارد اما ابرهای سیاه هرگز آسمان را ترک نمیکنند. بیماری جهش یافتهی هاری، مانند یک نفرین سیاه مردم را گر...