فصل بیست و دوم
ادای امانت
تا کمتر از یک هفته پیش وقتی میکل از خواب بیدار میشد اولین شخصی که به ذهنش میرسید، ماری بود ولی اکنون تا چشم باز میکرد، چهرهی جیک را مقابلش میدید.
انگار تصویر او را روی چشمانش هک کرده بودند. طرز راه رفتن او در خیابانهای شهر، طرز نشستنش در صندلی مجلس بزرگان، نحوی ایستادنش در کنار سکوی گردهمایی، نفس کشیدنش، حالت صورتش وقتی کلافه یا عصبی میشد یا وقتهایی که با کنجکاوی به چیزی نگاه میکرد یا در فکر فرو میرفت... میکل بیآنکه خود بخواهد همهی این تصاویر را بارها در تجسمش تکرار کرده و از بر شده بود و بدتر آنکه تصویر او حتی در خواب همدست از سرش برنمیداشت.
شبی که در کنار تریستن گذرانده بود را در خواب دید اما در حالیکه در تمام مدت جیک شاهد عشقبازی او و معشوقهی ممنوعهاش بود. تمام آن حس خوشی که شب گذشته تجربه کرده بود، در خواب تبدیل به یک کابوس خجالتآور و وحشتناک شده بود. جیک تمام مدت کنار تخت با قیافهای بیحالت و بیتفاوت، به او و تریستن نگاه میکرد که در آغوش هم میلولیدند و لبهایشان از هم جدا نمیشد.
نگاهش مانند همیشه، سرد، گستاخ، قضاوتگر و آزاردهنده بود. میکل از تریستن میخواست که در حضور جیک رابطه را ادامه ندهد ولی انگار او نمیشنید و میکل هم توان تمام کردن رابطه را نداشت.
وقتی سرانجام از اسارت آن کابوس رها شد، چشمهایش را با شدت باز کرد؛ با بیقراری از تخت تن کند و وسط اتاق ایستاد، انگار که میخواست از تختش فرار کند. سعی کرد به آنچه دیده است فکر نکند تا سریعاً از ذهنش پاک شود و تنها فکری که میتوانست در آن لحظهی ناهشیاری جایگزین تصاویر خوابش شود، متأسفانه تصور میزبان کابوسش بود.
کامش تلخ شده و بدنش کمی گرفته بود. اخمهایش را در هم کشید و با کلافگی سعی کرد فکر جیک را از سرش بیرون کند. با خود گفت: ((چرا اولین چیزی که صبح بهش فکر میکنم جیکه؟ اصلاً چرا باید خوابش رو ببینم؟ توی این آدم چی دیدم که اینقدر ذهنم رو مشغول کرده؟ به چه حقی میاد توی خواب من اونم توی خصوصیترین لحظهی عمرم؟ نباید بهش فکر کنم. بهش فکر نکن. فراموشش کن. اه! ازش متنفرم! متنفرم! متنفــرم!))
تخت پیتر خالی بود. مثل همیشه از میکل زودتر بیدار شده بود. میکل برخاست و صورت و دهانش را شست. زمانی که دست مرطوبش را با حوله خشک میکرد، متوجه شد که روی کف دستش رد ناخون مانده است. آنقدر در خواب مشتش را محکم فشارده بود که جای ناخونها برپوستش، صورتی و فرو رفته شده بودند.
آهی کشید. سعی کرد به دیدار خجالتآورش با جیک، در شب گذشته فکر نکند. متنفر بود از اینکه در مقابل او، مست و سرخوش و با گارد پایین حاضر شده است.
YOU ARE READING
در جستجوی خورشید
Mystery / Thrillerژانر: رازآلود/روانشناختی/عاشقانه خورشید جهان میکل پشت لایه های از ابرهای سنگین و سیاه مدفون شده است. روزها جهان پوشیده در مه است. شبهنگام بیوقفه میبارد اما ابرهای سیاه هرگز آسمان را ترک نمیکنند. بیماری جهش یافتهی هاری، مانند یک نفرین سیاه مردم را گر...