آخر هفته بود و کلاب کوچک محلی، شلوغتر از هرشب دیگری. گرگنماهای بیخیال و نیمهمست، توی تاریکی به هم میلولیدند و سرخوشانه و رقصکنان، پا به زمین نهچندانتمیز کلاب میکوبیدند. معدهها با نوشیدنیهای رنگی الکلی پروخالی میشد و صندلیهای پشتِ بار هم همینطور، اما پیست رقص، نهتنها حتی یک لحظه هم از جمعیت خالی نمیشد بلکه لحظهبهلحظه به لبریز شدن نزدیکتر میشد.هیچکدام از سه گرگنمای نشسته پشت میز انتهایی کلاب، نه میل بلند شدن و تکاندادن بدنهای سستشان را داشتند و نه حوصلهای برای این کار. یکی بی هیچ اشتیاقی به رقص نورهای کورکنندهی رنگی خیره شده بود؛ یکی با لبهای کشآمده رو به پایین، محتویات ته لیوانش را با نی هم میزد و آخری، فینفینکنان و با چهرهای ناراضی زیرلب به زمین و آسمان ناسزا میگفت.
کسی که از همه مستتر به نظر میرسید، جونگکوک، بینیاش را بالا کشید و درحالی که پشتسرهم چرتوپرت میبافت، مثل بچهها با صدای تودماغی و بینی کیپشدهاش برای هزارمین بار به جان جیمین نق زد:« جیمین! من آلفای خودم رو میخوام. چرا من باید وسط این کلاب لعنتی تنها باشم؟! پس اون آلفای بیخاصیت کجاست؟ چرا نمیاد من رو با خودش ببره یه جای دور؟ اصلا جای دور نمیخوام، همون خونهی خودم هم خوبه. چرا نمیاد تا ببرمش خونهام و کلکسیون روغنهام رو نشونش بدم؟! هان؟!»
- مطمئنی فقط میخوای کلکسیونت رو نشونش بدی؟!
امگای مست، فینفینی کرد و صدایش را بالا برد:« نههههه! میخوام ببرمش توی اتاقم و مجبورش کنم روی اون کاناپه یشمیه منو بگ... »
کف دست نایون، دختری که تا چند لحظهی پیش با لیوان نوشیدنیاش درگیر بود، محکم روی دهان پسر مست نشست.
- جئون جونگکوکِ بیحیا! ادامه نده!جونگکوک پلک خماری زد و مظلومانه سر تکان داد. به محض برداشته شدن دست دختر آلفا، غر زد:« جیمین! این جفت ظالمت نمیذاره واسه آلفام ابراز دلتنگی بکنم.»
جیمین نگاه پر از تاسفی به سمتش انداخت.
- آلفایی که اصلا معلوم نیست وجود خارجی داره یا نه. چرا انقدر منتظر جفتِ نداشتهات وایستادی؟!جونگکوک بغض شکلگرفته توی گلویش را قورت داد و خیره به لیوان خالی روی میز لب زد:« ولی من جفت دارم. رنگ چشمهام عوض میشه!»
جیمین سرش را به جهت مخالف چرخاند و ناامیدانه بازدمش را بیرون داد.
- قانع شدم. لوس!نایون لیوان کوچک شیشهای را از جلوی امگا برداشت و سرزنشش کرد:« تو سرما خوردی. چرا مراقب خودت نیستی؟! نباید انقدر مشروب میخوردی!»
جونگکوک نالهای کرد و سرش را روی شانهی آلفای سرزنشگر گذاشت.
- بهم سخت نگیر.
YOU ARE READING
Jade Halo [vkook]
Fanfiction- اینها همهاش تقصیر خودته. من فقط میخوام مال تو باشم، درست مثل لباسهایی که تن گرمت رو هرروز توی آغوش خودشون میگیرند. ولی تو این اجازه رو بهم نمیدی و من هرروز، به محض باز کردن چشمهام از خودم میپرسم که اگه مال تو نباشم، پس مال کی باید باشم؟ ژان...