۹. لباس من، لباس تو

4.4K 879 1.6K
                                    

- واقعا میگم، نایون. بهتره بری خونه؛ من حالم خوبه. امروز هم سرم خلوته و می‌تونم به کارهای عقب‌مونده‌ام برسم.

دختر آلفا با اخمی مصنوعی دست‌هایش را به کمرش زد و لب‌هایش را جلو داد. لبخند نه‌چندان‌واقعی جونگ‌کوک را از نظر گذراند و گفت:« خوب من هم توی خونه کاری ندارم و می‌تونم کمکت کنم.»

جونگ‌کوک به قفسه‌های چوبی پشت‌سرش تکیه داد و خندید. از اینکه نایون اینقدر به فکرش بود و به خاطرش حاضر بود از استراحت روز تعطیلش بگذرد، ته قلبش عمیقا احساس خوشحالی می‌کرد.

- به یک ساعت نکشیده، اون جفت چوب دارچینیت زنگ می‌زنه و سرم غر می‌زنه که چرا به کار گرفتمت! خدای من! این روحیه‌ی حمایتگرش خیلی شیرینه!

نایون که در همان لحظه داشت صورت پف‌کرده‌ی اول صبح جیمین با موهای ژولیده‌ و اخمی از سر نارضایتی روی پیشانی‌اش را تصور می‌کرد، لبخند دندان‌نمایی تحویل امگای مقابلش داد و شانه‌هایش را جمع کرد.

- خوب، می‌تونی مزد کار کردنم رو باهام حساب کنی!
- مگه همیشه نمی‌کنم؟!
- خوب من که هیچ‌وقت ازت قبول نمی‌کنم!

جونگ‌کوک نگاه مثلا بُرنده‌ای به دختر انداخت و خرخری کرد که نه‌تنها دختر آلفا را نترساند، بلکه وادارش کرد به قاه‌قاه خندیدن و کوبیدن کف دست‌هایش به هم.

- پیشی کوچولو! بیا جلو می‌خوام بچلونمت!

نایون، گونه‌های پسر کوچک‌تر را بین انگشت‌هایش گرفت و با چلاندن آن‌ها، لبخند دندان‌نمای از ته دلی از پسر تحویل گرفت. به‌خوبی می‌فهمید که جونگ‌کوک مثل همیشه پرانرژی نبود و نمی‌شد به جرقه‌های آتشی تشبیهش کرد که سر جای خودشان پرسروصدا بالا و پایین می‌پریدند. اما اگر امگا لب‌هایش را به یک لبخند واقعی باز می‌کرد، خیال نایون راحت می‌شد که اوضاع آنقدرها هم وخیم نیست‌.

- مطمئنی که حالت خوبه، کوک؟

جونگ‌کوک با همان گونه‌های گیرافتاده بین انگشت‌های دختر سری تکان داد و لب زد:« خوبم، آناناس. انقدر عین مادربزرگ‌ها نگرانم نباش!»

نایون آهی کشید و بعد از رها کردن لپ‌های پسر، مشغول بیرون کشیدن هودی خردلی‌رنگش از تنش شد و محتاطانه گفت:« پس این پیشت باشه.» بعد، لباسش را به سمت جونگ‌کوک گرفت و با نگاهی پر از حرف به او خیره شد.

جونگ‌کوک نگاهی به پلیور نازک سفید دختر انداخت و بعد هم هودی او. داشت جان می‌داد برای بو کشیدن همان تکه لباس خردلی‌رنگ. از زیر بار خیره شدن به چشم‌های دختر آلفا شانه خالی کرد و در حالی که سوییشرت خودش را از تنش بیرون کشید تا به تن نایون بپوشاند، به‌شوخی گفت:« هی! من دیگه جفت خودم رو دارم.»

نایون بدون اینکه بحث اضافه‌ای را به میان بکشد و به روی پسر کوچک‌تر بیاورد که چطور به خیال خودش حواس او را از اصل ماجرا پرت کرده، سوییشرت او را تنش کرد و گفت:« خوب، پیدا کرده باشی... این دلیل نمیشه که دیگه نخوام گاهی لباس‌هام رو باهات عوض کنم.»

Jade Halo [vkook]Where stories live. Discover now