chapter -19-🌙

184 66 39
                                    


"یووول"

نصف شب بود و هر دو توی تخت دراز کشیده بودند.
چانیول سرش رو برگردوند و به سهون نگاه کرد.

"بله؟"

"خوابم نمی‌بره..."

بعداز گفتن این جمله سریع دستش رو دور گردن چانیول حلقه کرد و بعد صورتش رو توی گردنش مخفی کرد تا دیده نشه.

"خوابت نمیبره؟ همین چند دقیقه پیش کی بود می‌گفت واااهاهااای خوابم میاد؟! "

سهون سرش رو از گردن چانیول جدا کرد و درحالی لب هاش غنچه کرده بود با یک حالت اعتراضی گفت:"خب اون موقع خوابم میومد الان نمیاد"

چانیول خنده ای سر داد و بعد از کشیدن لپ های سهون که حسابی این چند وقته تپل شده بودند،خمیازه ای کشید و چشم هاش رو بست.
با صدای سهون چشم هاش رو باز کرد.

"یول فردا شنبه اس...نمی‌خواد زود بخوابی!..اوف"

"باش...باش بیدارم"

سهون سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد.
با بلند شدن صدای اعلان گوشیش ،از روی پاتختی برش داشت.
زمانی که روشنش کرد چانیول عکس خودش رو روی بک گراند گوشی هون دید.

"کی این عکس رو گذاشتی؟"

با هیجان و یک حالت کاملا ذوق زده پرسید.
اما سهون که حس یک مجرم دستگیر شده رو داشت طبق عادت همیشگیش سرش رو پایین انداخت و بعد از بازی کردن با لبش گفت
ببخشید بی اجازه این عکس رو گذاشتم "

چانیول که دید برای سهونش سوتفاهم شده و کم مونده گریه کنه سریع لب زد
"من ک عصبانی نیستم فقط تعجب کردم!حالا چرا این عکس رو گذاشتی ؟"

هون نفس راحتی کشید و بعد با خوشحالی و البته کمی خجالت گفت :
"داخل این عکس حسابی سکسی بودی ... تازشم من غیر از این عکسی از تو ندارم"

با حرفی که سهون زده بود به این فکر افتاد که خودش هم به جز یک عکس ،عکس دیگه ای از سهونش نداره.

"نظرت چیه سلفی بگیریم؟"

"الان؟"

"اره...برو چراغ ها رو روشن کن"

در همین حین که چانیول مشغول تنظیم کردن دوربین گوشی بود،سهون چراغ ها رو روشن کرد و بعد روی جای قبلش نشست.
با نشستنش ،چانیول گوشی رو دستش داد تا خودش عکس ها رو بگیره.
اولین عکسشون رو گرفتند و چانیول زمانی که به عکس نگاه کرد ،حس کرد زیادی توی عکس خشک ایستاده ان،مگه عکس سربازی بود؟!

"هون به نظرت اگه یک ژستی می‌گرفتیم بهتر نمیشد؟"

"مثلاً چی؟"

"نمی‌دونم مثلا وی یا قلبی چیزی"

سهون بعد از این که حرف چانیول رو متوجه شد سرش رو به تایید تکون داد.

"هونا...معلوم شد شوهرت علاوه بر خوشتیپ تر بودن...ازت مدرن تر هم هست"

چانیول لبخندی تا بناگوش زده و دستش رو وارد موهای سهون کرد و کمی بهمشون ریخت.
سهون هم با شنیدن حرف چانیول ادای آدام های تیر خورده رو درآورد و بعد از اون روش رو برگردوند.

"قبل از اینکه بخوای قهر کنی بیا یه چندتا عکس دیگه هم بگیریم"

"یول!"

"شوخی کردم"

مشغول سلفی گرفتن شدند.
با ژشت های گوناگون،اونقدر عکس گرفتند که ساعت دو شده بود.

"یول دوتا از اینا ها رو تو اینستاگرام پست میکنم"

چانیول با حالت گیجی به سهون نگاه کرد:
"اینس..چی؟"

"اینستاگرام"

چانیول با خجالت دستش برد پشت گردنش و الکی شروع به خاروندش کرد"نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی هون!"

سهون شروع به خندیدن کرد و بعد گفت"شوهر مدرن من کجا رفت؟ فکر میکردم اون پیشمه؟ پس کجاست؟"

چانیول با تعجب بهش نگاه میکرد .
دلیل خنده ی سهون رو متوجه نمیشد.
نگاهی به ساعت انداخت:هونا دیر شده ساعت 3

"اوکی تا اینستا واست دانلود می‌خوابم...گوشیت بده!"

چانیول موبایلش رو از کنار دستش برداشت و به سهونش داد.
بعدش سرش رو روی شونه ی پهن سهونش گذاشت و به کارهاش نگاه میکرد.
هونش داشت چه جور برنامه ای واسش نصب میکرد؟!
اسمش چی بود؟!
استتارگر...ایسنراگم

"تموم شد."

گوشیش رو پس گرفت و سرش رو تکون داد.
حتی با اینکه هنوز متوجه نشده بود چه چیزی تموم شده.

"باش ...هون خواب داره من رو میکشه حالا میشه بخوابیم؟"

و بعد خمیازه ای کشید و سهون حس کرد الان کل خونه میره تو دهن شوهرش.

"هیونگ تو بخواب زود میام."

سریع از جاش بلند شد و بعد از روشن کردن لپ تابش چندتا عکس رو پست کرد
زمانی که برگشت با دیدن چانیولی که خیلی معصوم توی تخت خوابش برده لبخندی زد.
توی تخت دراز کشید و آروم لب هاش رو بوسید!
این ازدواج نعمت کدوم کار خوبش بود؟!
•••
(ووت ⭐ و کامنت 💬 یادتون نره )




as Beautiful as The Moon Donde viven las historias. Descúbrelo ahora