ایکس ویدیوز

727 92 1K
                                    

جلو آینه وایساده بودم و پاپیونم رو درست میکردم... بعد از چک کردن اینکه بچه ها رو دست پرستارشون -یعنی ساسی- سپردم، پامو از خونه بیرون گذاشتم و به سمت جایی که بشیرک قرار بود اجرا داشته باشه، حرکت کردم.

••••


بعد از پارک کردن ماشینم به سمت سالن رفتم...  اونجا پر از آدم بود... همه از دم کصشر...

بلاخره جایی پیدا کردم و بین جمعیت نشستم و سعی کردم به آدم کناریم که پتو پوشیده بود توجه نکنم... دیک تو دیکم نبود بشیرکم رو دوباره ببینم....

چند دقیقه بود که چراغ ها خاموش شده بود.... ناگهان از میان پرده های گیرمیزی که صحنه رو پوشونده بودن یه فرشته طلایی بیرون اومد..... با ورود شکوهمندش به صحنه یه آهنگ که در وصفش بود، پخش شد:

"دالالالا دالالالالا تو خیلی طلایی هستی"

گاد... لباساش..... یه پنتی طلایی پوشیده بود که دل از دیک آدم میبرد.... و یه بال فرشته هم به پشتش وصل بود که خیلی خیلی حشر انگیز بود...

بلند گو رو دست گرفت و با لحن شق و رقی گفت:
"شلام بشه هااا. چطولیننن؟ خوش میگذلههه؟"

بعد از سر و صدا های زیاد و جیغ و هورا ها به سمت میله ای که اون وسط ایستاده بود، رفت...

نه نه نه نه نه نگو که میخواد اون کار رو بکنه....

همین که فکر کردم میخواد با اون حلقه استریپ دنس بکنه ناگهان میله رو بلند کرد و تو حلقش فرو کرد.... نگو که شعبده بازی بود....

••••

بعد از تموم شدن اجراش سریع سمت پشت صحنه حرکت کردم... البته اگه بشه اسمشو حرکت کردن گذاشت... امان از سالار های قیام کننده...

وقتی بهم گفتن که اتاقش کدوم طرفه به همون سمت رفتم... دستمو روی دستگیره در فشار دادم، خیلی آروم آروم بازش کردم... از دیدن صحنه رو به روم جق شوک شدم و دستم رو دستگیره قفل موند....

اونی که داشت با بشیرکم عشقبازی میکرد رونالدو بود؟؟؟؟ مگه این و مسی با هم نبودن؟؟؟؟

وقتی متوجه حضور من شدن عشقبازیو متوقف کردن و بشیرک سریع به سمت من اومد... ولی از اونجایی که من توی شوک بودم چند قدم به عقب رفتم....

- آه آریا جونم... کجا بودی این همه مدت!؟ من همش به فکرت بودم...

+آره معلومه...
با اشاره به رونالدو که توی اتاق نشسته بود گفتم...
+اگه همش به فکرم بودی پس ای کی بید؟

- آریا گوش کون... بهت توضیح میدم....

+نه دیگه نمیخوام... دیگه آی وانا گو فرام لایف تو بیرون یو ریممبر لایفمو کردی ویرون.

سریع از اونجا دور شدم.... چون دیگه نمیخواستم بیشتر از این هارتم شکسته شه...

به مرد عنکبوتی و شرک که داشتن رو کاپوت ماشینم همدیگه رو میکردن، توجهی نکردم و ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه رانندگی کردم...

از اونجایی که داشتم فشار زیادی میخوردم پس ضبط ماشین رو روشن کردم و آهنگ "من یه دونه اسحله با یه تای دنیا تسویه کنم" رو پخش کردم و با گودرت و سرعت ماشین روندم...

••••

به پله های خونه که رسیدم دوباره متوجه شدم که اسنوپ سگ و یوزارسیف دارن دعوا میکنن... به بیضه هامم نگرفتم....

در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم... متوجه شدم که لیام که خودشو تبدیل به گربه کرده بود با یولاندا رفته بودن تو اتاق و خرخر میکردن...(زیام نمیدم دستتون✓)

با چشمام دنبال زین گشتم که متوجه شدم توی بالکون نشسته و با غم به منظره رو به روش نگاه میکنه....
رفتم کنارش نشستم... انگار هردوتامون از یه درد مشترک رنج میکشیدیم....

سیگاری از توی جیبم بیرون اوردم و روشنش کردم... تا خواستم ازش کام بگیرم متوجه صدای کسی شدم..

"سیگارتو بده به من رفیق دو کام من بزنم"

زین بود که با چهره گربه‌ای خسته‌ش بهم خیره شده بود... دلم براش میسوخت... پس گذاشتمش تو بغلم و باهم تا صبح سیگار کشیدیم.

••••

نیو سم ها و اُلد سم های عزیز
خوش میگذله؟ 🏍

صدا جیغ و دست ها و فحش هاتون نمیاددد.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
watermilk | A.HWhere stories live. Discover now