Part3: عرق سرد

197 39 2
                                    

کلاب نسبتا کوچیک اما بسیار لوکسی بود...
چندتا از آدم های اونجا رو میشناختم هم دانشگاهیامون و دوستای نزدیک منو کریس بودن.
کلا مهمونا به 10 نفر هم نمیرسید، بقول نامجون مهمونی خیلی پرایوت و خصوصی بود.
یکی از بادیگاردای گروه BOH باهاشون اومده بود داخل . خیلی جذاب و عضله ای بود. بنظرم خودش باید آیدل میشد.
اوه پارک جیمین اثرات تنها بودن زیادی کاملا معلومه که به همه نظر داری امشب.
بادیگارد بیچاره رو ول کن آخه ....
پوزخندی به افکار خودم زدم ... صدایی و از بغل شنیدم که گفت :
-به چی میخندی توت فرنگی به منم بگو...
برگشتم
یونگی در حالی که داشت ویسکی با یخشو مزه مزه میکرد منو نگاه میکرد...
گفتم : هیچی . چرا اینجا ایستادی ؟ چرا پیش بچه ها نیستی ؟
نگاه کردم سمت نامجون و جیهوپ دیدم غرق صحبت با کریس هستن
یونگی: خیلی حرف میزنن... حرفاشون از حوصله من خارجه... خوابم میاد .... حوصلشون ندارم... نگفتی به چی میخندیدی؟
گفتم : به تنهاییم .... به اینکه از شدت سینگل بودنم باعث شده هیز بشم
و خندیدم
یونگی: اوه.... همچین آدم سکسی بهش نمیاد تنها باشه
جیمین: آره ....اما هستم... ترجیح دادم احساسمو با هرکسی شریک نشم
یونگی: بیخیال یعنی میخوای بگی سکسم نداری ؟
همینجوری اینارو میگفت و بهم نزدیکتر میشد و من عقب عقب میرفتم...
+ نه حدود یکسال که نداشتم
- اوه چجوری نترکیدی ؟
نمیدونم چرا عرق سرد نشست رو بدنم .... از پشت خوردم به دیوار گوشه کلاب .... تقریبا تو دید نبودیم و همه جا تاریک بود...
یونگی همینجوری به جلو اومدنش ادامه داد و رسید بهم ...
از نگاهش شرارت میبارید ....
سرشو برد زیر گردنم و نفس عمیق کشید ....
زیر گوشم گفت:اوه پارک جیمین از توی ماشین بوی عطرت دیوونم کرده ....عطرتم بوی توت فرنگی میده.... خوشمزس! خودتم باید خوشمزه باشی!نه؟!میخوای تلافی این یکسال و من برات دربیارم جوجه؟
و لیسی از گردنم زد.
نفسم قطع شد...
بریده بریده با چشمای بیرون زده گفتم :چ..چ..چی؟
یونگی خندید عقب رفت و گفت : نترس کوچولو کاریت ندارم ... اذیت کردنت خیلی حال میده....وقتی قرمز میشی خیلی بامزه میشی..
لبشو لیس زد و گفت: خوشمزه ام هستی!
خواستم جوابشو بدم که نامجون اومد صداش کرد و گفت همراهش بره ، میخواد یکی از دوستاشو بهش معرفی کنه
یونگی به من چشمکی زد و رفت ...
حرصم گرفته بود.... داغ شده بودم.... همه احساساتم با هم قاطی شده بود..
هم از اینکه از اذیت کردن من لذت میبرد و اینو اعتراف کرده بود حرصی شده بودم و هم از اینکه بهم نزدیک شده بود و با اون صدای سکسی و بمش زیر گوشم اون حرفارو زده بود و .... گردنمو لیس زده بود ...داغ کرده بودم... احساس میکردم جای زبونش میسوزه !
وارد سرویس کلاب شدم بعد اینکه آبی به صورتم زدم برگشتم ، چند شات از نوشیدنی مورد علاقم خوردم.
دنبال یونگی گشتم و دیدم با نامجون و یه نفر که نمیشناختم مشغول صحبت بودند. جیهوپ و کریسم وسط پیست رقص داشتن خودشونو خالی میکردن..
وقتی سرم داغ شد دنیل جلو اومد.
دنیل از بچه های دانشگاه بود و همیشه میدونستم روم کراش داره؛ اما هیچوقت نتونستم باهاش باشم .... نمیدونم اون حسی که باید منو کنارش نگه داره وجود نداشت.....اما مدتی سکس پارتنر هم بودیم و واقعا توی سکس خوب بود ؛ اما از وقتی برگشتم کره دیگه ازش خبری نداشتم....
دنیل : خدای من جیمین !!!
بغلم کرد و حسابی منو به خودش فشار داد
جیمین: چطوری دنیل؟ خیلی وقته ندیده بودمت.
دنیل: اوه جیمین خیلی خوشحالم که بعد از اینهمه سال میبینمت پسر. خیلی عوض شدی اما هنوزم مثل اون موقع سکسی و جذاب هستی . از دور میدرخشی ....
خندیدم و گفتم : نه بابا دیگه پیرمرد شدم
دنیل: این حرفو نزن لطفا! افتخار یه دور رقص و بهم میدی؟
ومن که سرم حسابی داغ شده بود و احتیاج به رقص داشتم برای خالی کردن خودم، قبول کردم و همراهش به پیست رفتم. چندتا از بچه هام تو پیست بودن و با پارتنراشون میرقصیدن.
کلی رقصیدیم ....یا بهتر بگم کلی تو بغل هم وول خوردیم ... هرچند وقت یکبار دنیل منو از پشت میچسبوند به خودش گردنمو بو میکرد، بوس میکرد و زیر گوشم میگفت : اخ جیمین دوست دارم دوباره مزت کنم!
منم ریز میخندیدم و احساس میکردم هورمون هام حسابی دارن ترشح میشن و بهم فشار میارن. بعد از خماری که یونگی توش ولم کرد ، احساس کردم هر آن امکان داره شلوارم پاره بشه ....
بلاخره خسته شدم .
داشتم میومدم پایین که نگاهم افتاد به یونگی که یه گوشه کلاب رو صندلی نشسته بود و جیهوپ داشت چیزی زیر گوشش میگفت اما اون کاملا زل زده بود به من!
وقتی فهمید دارم نگاهش میکنم اول نگاهم کرد و بعد روشو کرد سمت جیهوپ و جوابشو داد...
چشه؟.... نمیدونم ....
حتما باز میخواسته بیاد سربه سرم بذاره دیده مشغولم...نمیدونم....
.
.
اخر شب شده بود و حسابی خسته بودم ....و مست!
رفتم به کریس گفتم من میخوام برگردم هتل و دو روز دیگه تو ایونت میبینمش ....

کتم و برداشتم و رفتم سمت یونگی و نامجون و جیهوپ....
+ بچه ها من دارم میرم هتل واقعا خوشحال شدم دیدمتون امیدوارم بازم بتونم ببینمتون ! شبتون بخیر
هرسه بهم شب بخیر گفتن ،داشتم میرفتم که یکی صدام کرد:
-جییییمیییین
برگشتم ...
دنیل بود اومد نزدیک و زیر گوشم گفت دوست دارم شب و باهاش به خونش برم یا نه...؟
اممم ....از اونجایی که هورمونام داشت اذیتم میکرد بدم نمیومد ! و قبول کردم.....
..........................................................................

+ اوه دنیل خونت هنوزم همون شکلیه ... هنوزم پره گل و گیاهه
دنیل با 2 تا شات و ویسکی مورد علاقم از آشپزخونه خارج شد و گفت:
-آره هنوزم عاشق گل و گیاهم
و نشست روی یکی از مبل ها و دو تا شات و پر کرد...
رفتم کنارش نشستم و شاتمو برداشتم وسر کشیدم بعد از کمی نوشیدن و گپ زدن گفت :
-هنوزم وقتی مست میشی چشمات خمار میشه و لبات قلمبه تر میشه و من عاشق این لبام جیمیییننن
و بعد به لبام حمله کرد و شروع کرد با ولع لباموخوردن.
دستمودور گردنش گذاشتم و همراهیش کردم.
کم کم رفتم رو پاهاش نشستم . پیرهن و کراواتمو سریع دراورد و حمله کرد به گردن و سینه ها م . بوسه هایی بود که پشت هم روی سینه و گردنم قرار میگرفت و میدونستم قطعا فردا جای همش روی بدنم میمونه .....

---------------------------
کامنت و ووت یادتون نره💜

My AngelWhere stories live. Discover now