Part21:فصل دوم

110 18 10
                                    


*جیمین*

از صبح درگیر سرگرم کردن جین بودم. امشب تولدش بود و نامجون ازم خواسته بود که توی کمپانی مشغول نگهش دارم تا نره خونه و اون بتونه بساط مهمونی رو توی عمارت به پا کنه!

تهیونگ هم قرار بود خودش رو برای امشب برسونه و از این موضوع هم فقط من خبر داشتم.

درو باز کردم و پیش جین که در حال تست گرفتن از بچه هایی که برای مدلینگ درخواست داده بودن بود رفتم .

+چطوری هیونگ؟

-جیمین من خسته شدم بیا بقیشو خودت انجام بده میخوام برم خونه!

گوشیش رو بیرون آورد تا با ته سوک تماس بگیره ، اما من که میدونستم ته سوک رفته دنبال کیک !!! گوشیش رو به سرعت ازش گرفتم و گفتم

-هیونگ اذیت نکن دیگه چندتا دیگه بیشتر نموندن اینارو هم تموم کن تا من یه غذای خوشمزه برات سفارش بدم بخوریم و بعد بریم خونه

کلافه چشماشو چرخوند

+حداقل برام قهوه بیار

-چششششمممم

به سرعت به طرف انجام دادن دستورش رفتم و توی دلم نامجون رو فحش دادم که منو مسئول کرده بود مراقب کسی باشم که یکجا بند نمیشه وباید تا عصر اینجا نگهش دارم....

.

.

.

.

ویلچر جین رو هول دادم و به داخل عمارت بردم و چراغ ها روشن شد

سووووووورپرراااایززززز

همه چیز طبق برنامه پیش رفت و جین هم واقعا سورپرایز شد ، دوست پسرش به سمتش اومد بوسیدش و تولدش رو بهش تبریک گفت ، بعد هم مهمونها به نوبت اومدن. اما کسی که واقعا از دیدنش نه تنها جین بلکه من هم سورپرایز شدم جئون بود . اونهم همراه با خواهرش. جلو اومد و جلوی جین زانو زد ، دست جین رو توی دستش گرفت

+هیونگ میدونم تو و جیمین از من متنفرین ولی فکر کنم خودتون بهتر میدونید که من تقصیری توی این قضایا نداشتم ، امروزم اومدم اینجا هم بابت اینکه توی جریان بستری شدن من کلی زحمت کشیدی ازت تشکر کنم و هم تولدتو تبریک بگم و ازت بخوام منو ببخشی!

من فقط نگاهش میکردم اما جین دستی به سر کوک کشید و باعث شد حلقه های اشک توی چشماش سرازیر بشه

-جونگ کوک کسی از تو متنفر نیست فقط خب .... میدونی جیمین هم به تو مثل برادرش نگاه میکرد و اعتمادشو خراب کردی.من میدونم تو دلت پاکه و گناهی این وسط نداری نامجون یه سری چیزا بهم گفته. من مبیخشمت بخاطر دل مهربونت اما نفرات اصلی که باید ببخشنت کسای دیگه ان

My AngelWhere stories live. Discover now