Part6:کار مهم

175 33 2
                                    

سلام
من اومدم دوباره
تقریبا قرار بود هرروز آپ کنم که یهو مجبور شدم بینیمو عمل کنم🤕
و نشد چند روزی آپ کنم
مرسی از چندتا ریدری که داستانو میخونن♥️♥️
بچه ها یکم اول داستان روند تنده چون در ادامه داستان اصلی شروع میشه! و داستان ها زیاده و من خودم اهل این نیستم که داستانی که الکی‌ کش داده میشه بخونم یا بنویسم!
سو ، پارت جدید و با دماغ تو گچ براتون آپ کردم😁 امیدوارم لذت ببرید 🥰
____________________________________

____________________________________
صبح با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم . پایین رفتن خیلی آروم یونگی از تخت رو متوجه شدم . رفت درو باز کرد . واقعا دلم نمیخواست چشمامو باز کنم واحتیاج شدید به 2-3 ساعت خوابیدن بیشتر داشتم. صدای یونگی و شنیدم که گفت:
-ممنون جونگ کوک ! ولی احتیاج نبود صبح به این زودی بیای!
+هیونگ آخه بهم گفتن بیای زودتر بالا باید آماده شی امروز ساعت یک با یکی از خواننده های آمریکایی قرار ملاقات دارین!اممم... و چون قراره رسانه ای بشه به جیمین شی هم برای گریم نیاز داریم!
-آها...واقعا؟ اوکی! نپرسید کسی که من کجام ؟
محکم جواب داد:
+چرا! گفتم تو اتاق جیمین شی موندین!
یونگی با دست زد تو پیشونیش و ادامه داد:
-جئون یکبار راستشو نمیگفتی نمیشد؟!
صداش آروم شد
+هیونگ ببخشید.... آخه بهم نگفتی نگم به کسی!!!
-خیلی خب برو! حداقل نگو رفتی داروخانه چی خریدی! اوکی؟
+باشه هیونگ!
در و بست!صدای یک کیسه ی پلاستیکی و شنیدم که انداخت رو میز و دوباره اومد تو تخت! شدیدا دلم بغل گرمشو میخواست! پس وقتی دراز کشید برگشتم و خزیدم تو بغلش! ریز خندید و گفت :
+ببخش این جئون بی محل بیدارت کرد... نمیدونم چرا انقد زود اومد! این بچه با خروسا میخوابه و بیدار میشه.
-اشکالی نداره ! چی آورده بود حالا؟
+ دیشب بهش پیام دادم بره برات مسکن و پماد بگیره!
-اوه مین یونگی شی! نمیدونستم انقدر جنتلمن هستی!
+بهمم نمیاد؟
برای اینکه سر به سرش بذارم گفتم :
-نه!
در حالی که شروع کرد به قلقلک دادنم گفت :
+اااا پس بهم نمیاد!!! باشه نشونت میدم !!!
در حالی که میخندیدم گفتم:
-راستی پماد برای چی؟
ابرو های جذابش توی هم فرو رفتن ، نفس عمیقی کشید و گفت :
+تا جای کیس مارکاری اون مرتیکه زودتر پاک بشه!
برای اینکه زودتر این موضوع فراموش بشه ،سکوت کردم و بوسه ای روی لبش گذاشتم و برای آماده شدن از تخت اومدم پایین ..!
..................................................
چند ساعت بعد در حالی که آماده شده بودم رفتم به اتاقشون برای انجام کارای گریم. چون میدونستم همشون میدونن که دیشب یونگی پیش من بوده از خجالت نمیتونستم بهشون نگاه کنم!
اونا اما خیلی باهام خوب برخورد کردن و حتی جیهوپ بغلم کرد و گفت به جمع ما خوش اومدی کوچولو! و من در جوابش فقط قرمز شدم و تشکر کردم!
وقتی داشتم رو صورتش کار میکردم بهم گفت:
جیهوپ: خوش گذشت دیشب؟؟
-هیوووونگ!!!
جیهوپ قهقه ای زد
+اووو حالا قرمز شدن نداره! ولی جوری که تو قرمز شدی معلومه که خوش گذشته شیطون!!!
و مشت محکمی توی بازوم زد که واقعا دردم گرفت.
بلافاصله پس گردنی محکمی دریافت کرد که وقتی صاحب ضربه رو نگاه کردم با یونگی مواجه شدم
+یااا انقدر بچه رو اذیت نکن!!! دهنت رو ببند بذار میکاپت رو تموم کنه!هزارتا کار داریم!!
جیهوپ خندید و ساکت شد ،بلاخره اجازه داد تا کار میکاپش رو تموم کنم.همیشه یونگی بود که میتونست جیهوپ رو ساکت کنه!

My AngelWhere stories live. Discover now