Part22:مال منه!

108 20 13
                                    


راوی*

یونگی به سرعت بلند شد و به سمت سوییچ ماشینش حمله ور شد اما قبل از اینکه از در خونه خارج بشه جونگکوک جلوش قرارگرفت

-برو کنار جونگکوک تا یه کاری ام دست تو ندادم

سعی کرد هلش بده و از بغلش رد بشه اما از پس کوک عضله ای بر نیومد ، جونگکوک به خوبی میتونست شعله های زبونه گرفته توی چشمای یونگی رو ببینه و کاملا مطمئن بود که اگه بهش اجازه بده که از در خارج بشه قطعا جیهوپ و جیمین طلوع آفتاب فردا رو نمیدیدن

+کجا میخوای بری هان؟اصلا چجوری میتونی به حرف اون بچه گوش کنی ! شاید اشتباه دیده اونکه اینارو درست حسابی نمیشناسه

اینبار یونگی یقه جونگکوک رو چسبید

-جونگکوک چرت و پرت نگو برو کنار ! خواهرت 14 سالشه نه اون بچس نه من که سعی داری با این حرفات گولم بزنی!برو کنااااار!باید اون کثافتا رو بکشم!!!!!

جونگکوک دست یونگی روی گرفت و از یقش جدا کرد و اینبار اون به سمتش حمله ور شد و مشتی نثار صورتش کرد

یونگی تلو خورد و به عقب روی زمین پرت شد و مبهوت از حرکت جونگکوک بهش خیره شد

اما اینبار جونگکوک بود که از حد عصبانیت قرمز شده بود

+بسه دیگه یونگی بسه! تا کی میخوای به همین وحشی بازیات ادامه بدی هان؟ تاحالا با این رفتارت چی به دست اوردی؟ انقدر اینکارارو کردی که جیمین رو هم از خودت فراری دادی!میخوای بری بزنی تو گوش جیمین یا جیهوپ به چه دلیل؟ مثل اینکه یادت رفته اولین کسی که به جیمین خیانت کرد خودت بودی که دوباره اون ته مین هرزه تونست سه سوت خرت کنه! در ضمن الان دیگه جیمین دوست پسر تو نیست و میتونه هرکسی رو که دلش میخواد ببوسه!چه جیهوپ چه هر خر دیگه! مین یونگی اینو تو سرت فرو کن که دیگه جیمین دوست پسر تو و ماله تو نیست اینو بفهممممممممممم!

داد آخر جونگکوک به حدی بلند بود که همه میتونستن به خوبی حس کنن که تمام پنجره ها لرزیدن. اما با حرفای کوک ، یونگی به زمین خیره بود و چیزی نمیگفت. داشت دونه به دونه کلمات کوک رو توی ذهنش مرور میکرد و جمله ی جیمین دیگه مال تو نیست بارها تو ذهنش تکرار میشد. واقعا درمونده بود. هنوز قلبش و روحش متعلق به جیمین بود ولی با بلاهایی که بار اخر جیمین سرش اورده بود ترجیح داده بود فعلا مدتی ازش فاصله بگیره اما خبر نداشت که یه روزی نزدیک ترین دوستش بخواد بره مخ جیمین رو بزنه!

آجوما و جی اون هم از ترس همدیگرو بغل کرده بودن و به منظره دعوای روبروشون خیره بودن

My AngelTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang