Part7: پیشنهادبزرگ

167 33 6
                                    

یک هفته از برگشتنمون به کره میگذره... منم همراه با یونگی و بقیه اعضا به کره برگشتم . از اون موقع هنوز فرصت نکردیم همدیگرو ببینیم چون هم من و هم یونگی کلی کار عقب مونده داشتیم و فقط فرصت میکردیم شبا با ویدیو کال همدیگرو ببینیم .
صبح شنبه بود داشتم آماده میشدم که برم فروشگاه یکم لوازم مورد نیازمو بخرم برای کارم و ببرم با خودم سر کار . یک دفعه صدای گوشیم بلند شد .یونگی بود. با خوشحالی جواب دادم.
-سلام عزیز دلم.
+اممم سلام جیمین شی . من نامجونم . ببخشید ! من کارت داشتم از عزیز دلت خواهش کردم بهت زنگ بزنه تا بتونم باهات صحبت کنم. گفت ناشناس جواب نمیدی برای همین با گوشی خودش شمارتو گرفت.
با خجالت گفتم:
-سلام هیونگ .. شرمنده فکر کردم یونگیِ!
+چطوری پسر؟ دلمون تنگ شده برات ،بهمون سر بزن!
-نامجون شی باور کن منم دلتنگتونم، بخاطر اون مدتی که آمریکا بودم کلی کار عقب افتاده داشتم فرصت نکردم حتی یونگی رو هم ببینم . اما کارم سبک تر شده حتما بهتون سر میزنم.
+راستش جیمین زنگ زدم بهت بگم یه کاری باهات دارم، کاریه! اگه میتونی الان چند ساعت بیای اینجا باهات صحبت کنم و اینم بگم که واجبه !
-امممم....
+یا میای یا دوست پسرتو از پنجره میندازم پایین!
در حالی که میخندیدم گفتم:
-هیوووونگ!!! تازه پیداش کردم!
نامجونم در حالی که میخندید گفت:
+پس منتظرم .
یک پیرهن چهار خونه با شلوار مشکی پوشیدم بنظرم ترکیب نیمه رسمی شیکی بود . اولین بارم بود میرفتم کمپانی دوست پسرم پس باید خوب ظاهر میشدم .(استایلش)

برای تهیونگ کیمباپ آماده کردم که بیدار شد بخوره و بعد سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی یونگی روندم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

برای تهیونگ کیمباپ آماده کردم که بیدار شد بخوره و بعد سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی یونگی روندم.
وارد کمپانی شدم و نگهبان دم در بعد از اینکه با نامجون تماس گرفت و گفتن اینکه به کدوم طبقه باید برم بهم اجازه ورود داد.
واقعا کمپانی بزرگ و زیبایی بود . دیزاین داخلی فوق العاده شیک و خاصی داشت. اما سریع خودمو جمع و جور کردم و به سمت طبقه ای که بهم گفته شده بود رفتم. وارد طبقه مورد نظر که شدم جئون دیدم که منتظرم ایستاده بود.
+سلام جیمین شی . منتظرتون بودم با من بیاید همراهیتون میکنم
به همراه جونگ کوک به سمت یک اتاق رفتم . وارد اتاق نسبتا بزرگ نامجون شدم . نامجون تنها بود و به استقبالم اومد؛
+سلام جیمین خوش اومدی. ممنونم که دعوتم و قبول کردی !
-سلام هیونگ ، یادت نرفته که تهدیدم کردی دوست پسرمو میندازی پایین!
هردو خندیدیم و راهنماییم کرد به سمت آخر اتاقش که یک میز بزرگ گرد بود و تعدادی صندلی دورش چیده شده بود. وقتی نشستیم کمی گپ زدیم و کمی قهوه خوردیم.
+راستی یونگی یه ضبط کوچولو داشت کارش تموم بشه میاد پیشمون. ازت خواهش کردم بیای اینجا ، میخوام بهت پیشنهاد کار بدم!
-پیشنهاد کار؟
+آره ، راستش رئیس کمپانی با گریمور اصلی قبلیمون به مشکل خورد و اخراجش کرد و من بهش تورو پیشنهاد دادم .
شوکه پرسیدم
-منو؟
+آره ! خب نمونه کاراتو توی آمریکا که گریممون کرده بودی رو دیده بود و خب تو یکی از بلاگر های معروف کره هستی و تا حدودی رئیس باهات آشنا بود!
در همین حین بود که در زده شد و یکی وارد شد.
نامجون بلند شد و من هم به تابعیت از نامجون بلند شدم. یکم که دقت کردم شناختم . جی پارک ! رئیس کمپانی jp که کمپانی یونگی اینا بود.
(دوستان جی پارک ایشونن)

My AngelWhere stories live. Discover now