Part18:انتقام

107 17 3
                                    


3 ماه از قضیه دزدیدن من توسط یونگی میگذره، بعد از اون قضیه جین و دار و دستش کتک حسابی نثار یونگی و جونگ کوک کردن و بهشون گفت اگه باز هم از این اتفاقا بیفته دیگه ساکت نمیمونه و حتما با پلیس و رسانه ها در میون میذاره و آبروشون رو میبره.....

با بهم خوردن رابطه ته و کوک، افسردگی تهیونگ دوباره برگشت و این دومین بحران عاطفیش بعد از مردن شوون(دوست پسر جین که مخفیانه عاشقش بود) بود. جونگ کوک بارها سعی کرد باهاش صحبت کنه و براش توضیح بده اما تهیونگ فقط بهش میگفت که توهم مثل پسر خالت یه دروغگوی خائن بیشتر نیستی .

جین هم فرستادش آمریکا تا مدتی از کره و خاطراتش دور باشه و هم بتونه مدرک فوقش رو بگیره و بعد برگرده کره! جونگ کوک هم از یونگی جدا شده بود و همراه خواهرش زندگی میکرد و با وجود ارثی که بهشون رسیده بود میدونستم که خونه بزرگی گرفتن تا راحت تر باشن.اما نامجون میگفت که یونگی هم بیشتر موقع ها پیش اونا میمونه.

داستان من و کای هم تموم شد، بعد از نجات دادن من وآش و لاش کردن یونگی ،اون هم بیکار ننشست و تمامی فیلم هایی که اون دوربین لعنتی توی اتاق خواب ضبط کرده بود از سکس من با یونگی که با خواست و همراهی خودم بود برای کای ارسال کرد. کای هم با دیدن اونها فکر کرد که خودمم هم بی میل نبودم ، اولش سعی کرد بی توجه باشه ولی نتونست . هروقت میخواست باهام سکس کنه اون صحنه ها میومد جلو چشمش و بدتر از همه مارکی که یونگی رو سینم زده بود حالشو بهم میریخیت و دیگه نمیتونست ادامه بده. به بهونه راه اندازی شعبه ژاپن تمامی کاره های شعبه کره رو به من سپرد و رفت ولی من میدونستم که دیگه رابطمون تموم شدس.....

تنها کسایی هم که رابطشون برقرار موند نامجون و جین بودن. عشق واقعی و پاکشون به همدیگه ثابت شده بود و با تمامی اتفاقاتی که افتاده بود اجازه ندادن که رابطشون خراب بشه. واقعا حسرت میخوردم وقتی میدیدمشون.

اما من!

وقتی کای ولم کرد و رفت خیلی برام سنگین تموم شد تموم چیزهایی که یه روزی توی مرد ایده آلم میدیدم کای داشت اما مین یونگی عوضی باعث شد تا از دستش بدم، جیمین شیطون و بازیگوشی که همیشه خنده رو لباش بود ،تبدیل شده بودم به یک آدم بی احساس و سرد و خاموش. مثل رباط ها فقط کار میکردم و شب ها فقط میخوابیدم و فردا دوباره از اول، وقت های خالیم رو هم میرفتم و فقط میرقصیدم و میرقصیدم تا جایی که جونم تموم شه و بی حال پخش زمین بشم. تنها رقص بود که باعث میشد مدتی از فکر و خیال بیام بیرون.

نبودن تهیونگ توی خونه بیشتر از قبل توی ذوق میزد و همچنین جین هم میترسید باز هم به سر یونگی بزنه و کاری بکنه اجازه نداد تنها بمونم بنابراین توی یکی از اتاق های عمارتش مستقر شدم.

My AngelWhere stories live. Discover now