اخم شکلگرفته روی صورت ووبین شدت گرفت و با نفرت گفت:
+ چرا باید به پسر پارک کمک کنم؟
بکهیون پوزخندی زد و درحالیکه جام شرابش رو به لباش نزدیک میکرد جواب داد:
- درسته... چرا باید به پسر کسی که عشقتو به فاک میده کمک کنی؟
با فشردهشدن فک ووبین و دست مشتشدهش به خنده افتاد و کمی از جامش نوشید.
- پس واقعا عاشقشی.
ووبین عصبی بلند شد و با پوزخند گفت:
+ نمیدونم چرا وقتمو برای این ملاقات تلف کردم!
- نارا میمیره.
با لحن خونسرد بکهیون سردرگم بهش خیره شد و بکهیون این بار با نگاهی تهدیدآمیز گفت:
- ممکنه فقط یک هفته بعد از ماه عسل رویاییش بمیره!
ووبین این بار نگران نشست و به پوزخند عجیب پسر جلوش خیره شد.
+ منظورت چیه؟
- رسوایی بزرگ دختر شهردار کیم برای رسانهها سرگرمکنندهست و اگه این دختر عروس خانوادهی پارک باشه سرگرمکنندهتر هم میشه ووبین شی!
ووبین شوکه بهش خیره شد و بکهیون جامش رو سر کشید.
- تو عکس و فیلمای جالبی گرفتی تا بتونی نارا رو به دست بیاری و واضحه قصد پخشکردنشونو نداشتی اما حالا تمامشون توی دستای منه و سخت نیست مخفیانه آپلودشون کنم.
آرامش لحنش ووبین رو بیشتر میترسوند و بکهیون راضی از نگاه وحشتزدهش ادامه داد:
- فقط چند ساعت طول میکشه تا پدرم برای حفظ اعتبار خانواده دورش بندازه، شهردار کیم مجبور به استعفا بشه و عشقت به راحتی تمام خانوادهش رو نابود کنه.
کمی روی میز خم شد و با لبخند محوی ادامه داد:
- و کمی بعد نارای معصوم بهخاطر عذاب وجدان و احساس گناهش توی وان حموم پنتهاوس پدرم به زندگیش خاتمه میده.
بکهیون راضی از وحشت ووبین لبخند زد و با لحن مرموزی گفت:
- اما تا وقتی تو هستی میتونم کمی مهربونتر باشم.
+ چطور؟
ووبین به سرعت پرسید و بکهیون به خنده افتاد و توضیح داد:
- میخوام دوباره باهاش تماس بگیری.
......
رمز رو زد و طولی نکشید تا سه تایی وارد خونه بشن و کولههاشون رو روی زمین و جلوی در رها کنن، سمت میز جلوی کاناپهی بزرگ رفتن و صدای برخورد شیشههای سبز رنگ سوجو با میز سکوت رو شکست.
- چیکار میکنی بک؟ اگه میشکستن باید با لباس زیر میرفتی و میخریدی.
لوهان با پوزخند رو به بکهیونی که بیقرار به نظر میرسید گفت و بکهیون همونطور که سمت سرویس میرفت جواب داد:
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 2]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...