آهی کشید و آخرین دسته از گردههای سبز رنگ رو روی تنهی درخت سرو ریخت و به تماشای سرسبزتر شدن درخت نشست.
گردههای سبز رنگ از کنارههای چشمش توی فضا پخش شده و باعث درخشش موهای بلند یشمیش میشد. تاج گلی که روی تارهای نازک موهاش بود، صورت بهشتیش رو زیباتر نشان میداد. بالهای قوی سفید رنگی که هالههای سبز داشتن، به صورت خمیده ایستاده بودن و از خودشون نور سفید و سبزی بیرون میدادن.
نگاه دیگهای به درخت که برگهای سبز رنگش بعد از دریافت گرده، بیشتر از قبل رشد کرده بودن انداخت و قدمی رو به عقب برداشت و بعد نگاهش رو گرفت و همزمان با باز کردن بالهاش، توی هوا شناور شد.
همونطور که بالهای آهسته اما قوی میزد به اطراف نگاه کرد. کارهاش رو به پایان رسونده بود و تصمیم داشت در اولین فرصت به خانهی میخک بره و سری بهش بزنه.
دوستش بیمار بود و توان زیادی برای حرکت نداشت و به تازگی از مسائل عجیبی حرف میزد که توان درکش برای بامبو سخت بود. بالهای شیشهای رنگش اوضاع نابسامانی داشتن و مدام گردههای درمانی برای تقویت بخشیدن به سرعت بهبود بالهاش مصرف میکرد.
بامبو حتی تمام مهرهی خوششانسی خودش رو درون یک پر سبز دمیده و روی بالهای میخک قرار داده بود که بدین وسیله برای بهبودی سریعتر بهش کمک کرده و خوششانستر باشه.
فشاری که به هنگام خروج از دریچهی آسمان به بالهای صدمه دیدش وارد شده، بیش از حد انتظار و بزرگترین شانسی که آورده، این بود که بالهاش به طور کامل شکسته و یا از کتفش بریده نشده بودن!
تنها پری بال شیشهای آلا بیمار و آسیب دیده چند روز رو بیهوش گذرونده و بعد از به هوش اومدنش درخواست دیدن فرشتهی الهی آزریل رو کرده بود!
پیشخدمت اعظمِ قصرِ نیلوفرِ سرزمینِ آلا، در حالی که از درخواست پری متعجب شده بود، بهش گوشزد کرد که این یک درخواست نامتعارفه و نمیتونه یک پری ارشد رو با خواست خودش ببینه اما، خواهشها و درخواستهای میخک مدام بیشتر و بیشتر میشد!اون بیقرار شده بود و راجع به موضوع بیقراریش با کسی حرف نمیزد.
به تازگی میگفت که خواب میبینه و پیشخدمت اعظم بهش دستور داده بود که حق نداره راجع به این موضوع به پریهای دیگه چیزی بگه!
تنها کسانی که از این مسئله اطلاع داشتن، پیشخدمت اعظم و بامبو بودن.بال دیگهای زد و بدنش رو به سمت راست متمایل کرد و بعد از جمع کردن بالهاش به دور خودش، به صورت چرخشی حرکت کرد و از دریچهی ورودی گذشت و بعد بالهاش رو باز کرد اما قبل از اینکه بال دیگهای بزنه و مسیرش رو به سمت خانهی میخک طی کنه، نشان طلایی رنگِ گلِ نیلوفر که روی ترقوهش قرار داشت درخشید و از این موضوع که به قصر نیلوفر احضار شده خبر داد.
نشان گل نیلوفر رو تمامی پریهای گل دارا بودن و تنها پری مستثنی از این قضیه، دالیا بود که به جای نقش گل نیلوفر روی ترقوه، هلال ماه نقرهای رنگی رو به روی گونهش از زمان تولد داشت.
![](https://img.wattpad.com/cover/288631404-288-k884408.jpg)
YOU ARE READING
𝗗𝗮𝗵𝗹𝗶𝗮 ᵛᵏᵒᵒᵏ ᵛᵉʳ
Fantasy𝙁𝙖𝙣𝙩𝙖𝙨𝙮 - 𝙎𝙘𝙝𝙤𝙤𝙡 𝙇𝙞𝙛𝙚 - 𝘼𝙣𝙜𝙨𝙩 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞 زیباترین مخلوق خدا درخواست انسان شدن کرد و برای تبدیل شدن به یک انسان باید نود و نه روز هویت اصلیش رو مخفی نگه میداشت. نباید بیشتر از سه نفر از ماهیتش با خبر میشدن اما درست در روز او...