تهیونگ پُک عمیقی به سیگار زد و بعد از اون صدای باز شدنِ درِ تراس میون افکارِ بهم ریختهاش منعکس شد.
جونگکوک درحالی که وارد میشد، با تعجب گفت:
- سیگار میکشی؟!
تهیونگ درست مقابل نردههایی که تا کمرِش بالا اومده و سر تا سرِ تراس کشیده شده بود، ایستاده و به منظرهی مقابلش که چیزی جز ساختمونهای شیشهای کوتاه و بلند نبود، خیره بود.
پاسخی نداد و سرِ سیگارِ نیمه سوخته رو به آرومی روی نرده زد.چند لحظه گذشت تا اینکه جونگکوک صداش رو بالاتر برد.
- چرا نخوابیدی؟
تهیونگ سیگاری که حالا به فیلترش رسیده بود رو از تراس پایین انداخت و گفت:
- فکرم مشغوله.
جونگکوک کمی نزدیکتر شد اما همچنان در چند قدمیش بود. فوری گفت:
- شنیدی که دکتر چی گفت. هیچ مشکلی ندارم.
تهیونگ بدون اینکه به سمتِش برگرده، بیحوصله گفت:
- بانداژ سر و دستت چیزِ دیگهای میگه.
بریده بریده لب زد:
- اون... اون وضعیت عصبیم کرده بود... فقط همین.
- آره یه سر دردِ طبیعی و یه خونریزی طبیعیتر. باشه جونگکوک، حق با توئه. برو بخواب.
جونگکوک لبخندی ظریف و شرمگینانه زد.
- هنوز ناراحتی از دستم؟
- عصبانی. عصبانیم از دستت.
جونگکوک خودش رو به اون رسوند و کنارش ایستاد. نیمرخ بینقص تهیونگ به مجسمهای خوشتراش و صیقل خورده مانند بود که نمیتونست کارِ دست باشه و موهای خاکستری رنگش که تا مژههای بلندش امتداد داشت حتی در تاریکیِ حاکم بر سیاهیِ شب به خوبی جلوه میکرد که باعث میشد رنگ صورت جونگکوک از شدتِ هیجان و دل باختگی به ارغوانی مایل بشه.
تهیونگ سر چرخوند.
- انقدر که دلم میخواد بزنمت.
سپس برای گریختن از به دام افتادن در تلهی نگاهِ معصومانهی اون بار دیگه به روبهرو خیره شد.
کمی سرجاش وول خورد تا قدمی به جلو برداره. بوسهای به گردن سفید و براق تهیونگ زد و کنار گوشش زمزمه کرد.
- بزن ولی ازم رو برنگردون.
تهیونگ کاملا به سمتِش چرخید و جونگکوک دستش رو دور گردنش حلقه کرد.
- متأسفم. اگه زدن من چیزیه که دلت میخواد، بزن ولی اینجوری نباش. خواهش میکنم.
تهیونگ یک دستش رو روی پهلوی جونگکوک قرار داد و درحالیکه که با دست دیگهاش موهای کنار شقیقهی اون رو نوازشگونه به پشتِ گوشش هدایت میکرد گفت:
DU LIEST GERADE
DIZZINESS || VKOOK
Romantik[اتمام یافته] WRITER: E.L NAME: DIZZINESS COUPLE: VKOOK, YOONMIN GENRE: PSYCHOLOGY, CRIMINAL, SMUT " - جونگکوک یه صخرهست. سخت، سرد، پر از سنگریزه و من مدتهاست از این صخره معلقم. نه شجاعت این و دارم که رهاش کنم و سقوطم رو به چشم ببینم. نه میتونم...