PART,17

167 23 2
                                    

*دو هفته بعد

تهیونگ لمس بدن جونگکوک رو از مهره‌های گردن تا باسنش ادامه می‌داد.

- دوست داری چطور انجامش بدیم؟!

صدای بی‌روح و خسته اما محکم تهیونگ در گوش‌هاش پیچید. انگار زنگی در انتهای مغزش به صدا دراومده باشه. صورتش در بالش فرو رفته بود.

- ن... نمی‌دونم.

انقدر حرف نزده بود که صداش به سختی درمی‌اومد.
تهیونگ انگشتش رو از روی خط باسن تا ورودیِ متورم جونگکوک کشید.

- امشب می‌خوام نئشگیت متفاوت باشه. متفاوت و سرد...

***

باسن جونگکوک از سرمای نرده‌های تراس منقبض شده بود.
تهیونگ با نوک انگشت لب پایینی و رنگ پریدۀ جونگکوک رو لمس کرد.

- کبود شده... سردته؟!

جونگکوک زمزمه کرد.

- مهم نیست.

و خواست انگشت تهیونگ رو در دهانش فرو ببره که با اخم اون سرش رو عقب کشید.

- متنفرم از اینکار. مگه نمی‌دونی؟!

عضوش رو وارد کرد. نزدیک‌تر شد و اجازه داد تا عضلات شکمش پوست سفید و رنگ پریدهٔ جونگکوک رو لمس کنه و بپوشونه؛ اما حرکتی نکرد.

- اسامی رو تا کجا پیش بردی؟

جونگکوک پاهاش رو زیر باسن تهیونگ به هم قفل کرد.

- فقط... فقط... چندتا... مونده.

تهیونگ اولین ضربه رو زد؛ آروم و ملایم. سپس شقیقۀ جونگکوک رو نوازش کرد.

- خوبه... با همدیگه از مغزت... پاک‌اشون می‌کنیم...

جونگکوک از سرمای عضو لیز تهیونگ لرزید و به پوست سرخ کمر اون چنگ زد.

- من و محکم... بگیر... کوک.

- م... محکم... گرفتم.

- نه نگرفتی... خوشم نمیاد باهام بحث می‌کنی.

ناگهان گرۀ دست‌هاش رو باز کرد و داشت به عقب رها می‌شد که تهیونگ حلقۀ دستش رو دور کمر اون محکم‌تر کرد. با عصبانیتی کنترل شده و درحالی که هر لحظه به صداش وسعت می‌داد گفت:

- سرکشی‌هات... دیگه برام سکسی نیست کوک... فقط عصبانیم می‌کنه... و...

فاصلۀ میون ضربه‌هاش به صدم ثانیه رسیده بود.

- و باعث میشه... بخوام... خودم و... با.... وحشیگری... تو بدنت... خالی کنم...

جونگکوک نالۀ بلندی کرد. بدنش داغ و خیس شده و دیگه اثری از حس سرما و لرزش چند لحظۀ قبل نبود.
تهیونگ متوجه شد که دیواره‌های متورم مقعد جونگکوک عضوش رو ملتهب کرده.
ترسید با تحریک شدن بیش از اندازه، هدف اصلی‌اش برای آغاز این رویاپردازی رو به فراموشی بسپاره. جونگکوک رو بلند کرد. چرخی زد و اون رو روی میز وسط تراس گذاشت. چاقوی جیبی رو از روی میز برداشت و به طرفش گرفت.

- شروع کن.

جونگکوک که درد پایین تنه، امانش رو بریده بود، نالید.

- ت... تهیونگ.

DIZZINESS || VKOOKWhere stories live. Discover now