PART,12

186 28 16
                                    

بهتره این پارت و با گوش کردن به آهنگ پیشنهادیم بخونید؛)
توی چنل تلگرام هست👇🏻

https://t.me/DIZZINESSFIC

***

*فلش بک_پایگاه نظامیِ DEX_نیویورک

جونگکوک در شیشه‌ای اتاقک رو باز کرد و داخل شد. روپوش سفید و بلندی به تن داشت. چهره‌اش عادی بود و حس خاصی رو نمایان نمی‌کرد. به آرومی و با قدم‌های کوتاه بالای سر فرد بسته شده به تخت فلزی و سرد رسید.

بدن پسرک برهنه و لاغر بود اما زخم و خراشی نداشت. بالا و پایین رفتن نامنظم قفسۀ سینه‌اش نشون می‌داد که بیدار و هوشیاره. جونگکوک چشم بند سفیدی که روی چشم‌های اون بود رو برداشت و چند قدم عقب رفت.

جونگ‌ووک چشم باز کرد. اینبار همه چیز متفاوت بود. به جای صندلی چوبی روی یک تخت فلزی خوابیده و دیگه خبری از تاریکیِ مطلقِ حاکم در اتاق قبلی نبود. همه چیز سفید و براق جلوه می‌کرد. نگاه از سقف بلند و نقره‌اندود بر فراز سرش گرفت و به جونگکوک خیره شد.

برای یک لحظه گمان کرد تمام اعمال حیاتی بدنش مختل شده. پلک نمی‌زد. نفس نمی‌کشید. بی‌حرکت مونده بود و زبان‌اش در دهان نمی‌چرخید.

جونگکوک بدون حرف نگاهش می‌کرد. گویا منتظر بود تا اون تصویر مبهم مقابلش رو هضم کنه.

- ج... جونگکوک!

تنها واژه‌ای بود که تونست ادا کنه.

صورت جونگکوک چیزی بروز نداد. پرسید:

- آماده‌ای؟!

جونگ‌ووک عضلاتش رو رها کرد و نفس عمیقی کشید.

- چی؟! آماده‌ی چی؟! تو... تو اینجا چیکار می‌کنی؟!

- می‌خوام برات توضیح بدم که قراره چطور پیش بره...

- چی؟!

- پروسه‌ی مرگت...

درخشانیِ چهره‌ی جونگ‌ووک ناپدید شد.

- چی... داری میگی؟ اینجا چه خبره؟! چرا جراحیم کردن؟ چرا باید شکل تو می‌شدم؟ چرا تو اینجایی؟ چرا لعنتی؟

جونگکوک انگار که نشنیده باشه؛ گفت:

- می‌خوام روش جدیدی روی تو امتحان کنم. تمیز و ظریف. بدون کثیف کاری و خونریزی.

از فکری که در پس غبار ذهنش ایجاد شد، به خود لرزید.

- جونگکوک...

- برای اینکه بتونم جریان خون داخل بدنت رو متوقف کنم، به یه سیستم سرمایشیِ قوی نیاز دارم.

- جونگکوک گوش بده به من.

- که سردخونه می‌تونه مناسب باشه. احتمالاً به خاطر تنگی نفس یک روز بیشتر دووم نمیاری و بعد من می‌تونم کارم رو شروع کنم.

DIZZINESS || VKOOKWhere stories live. Discover now