بهتره این پارت و با گوش کردن به آهنگ پیشنهادیم بخونید؛)
توی چنل تلگرام هست👇🏻https://t.me/DIZZINESSFIC
***
*فلش بک_پایگاه نظامیِ DEX_نیویورک
جونگکوک در شیشهای اتاقک رو باز کرد و داخل شد. روپوش سفید و بلندی به تن داشت. چهرهاش عادی بود و حس خاصی رو نمایان نمیکرد. به آرومی و با قدمهای کوتاه بالای سر فرد بسته شده به تخت فلزی و سرد رسید.
بدن پسرک برهنه و لاغر بود اما زخم و خراشی نداشت. بالا و پایین رفتن نامنظم قفسۀ سینهاش نشون میداد که بیدار و هوشیاره. جونگکوک چشم بند سفیدی که روی چشمهای اون بود رو برداشت و چند قدم عقب رفت.
جونگووک چشم باز کرد. اینبار همه چیز متفاوت بود. به جای صندلی چوبی روی یک تخت فلزی خوابیده و دیگه خبری از تاریکیِ مطلقِ حاکم در اتاق قبلی نبود. همه چیز سفید و براق جلوه میکرد. نگاه از سقف بلند و نقرهاندود بر فراز سرش گرفت و به جونگکوک خیره شد.
برای یک لحظه گمان کرد تمام اعمال حیاتی بدنش مختل شده. پلک نمیزد. نفس نمیکشید. بیحرکت مونده بود و زباناش در دهان نمیچرخید.
جونگکوک بدون حرف نگاهش میکرد. گویا منتظر بود تا اون تصویر مبهم مقابلش رو هضم کنه.
- ج... جونگکوک!
تنها واژهای بود که تونست ادا کنه.
صورت جونگکوک چیزی بروز نداد. پرسید:
- آمادهای؟!
جونگووک عضلاتش رو رها کرد و نفس عمیقی کشید.
- چی؟! آمادهی چی؟! تو... تو اینجا چیکار میکنی؟!
- میخوام برات توضیح بدم که قراره چطور پیش بره...
- چی؟!
- پروسهی مرگت...
درخشانیِ چهرهی جونگووک ناپدید شد.
- چی... داری میگی؟ اینجا چه خبره؟! چرا جراحیم کردن؟ چرا باید شکل تو میشدم؟ چرا تو اینجایی؟ چرا لعنتی؟
جونگکوک انگار که نشنیده باشه؛ گفت:
- میخوام روش جدیدی روی تو امتحان کنم. تمیز و ظریف. بدون کثیف کاری و خونریزی.
از فکری که در پس غبار ذهنش ایجاد شد، به خود لرزید.
- جونگکوک...
- برای اینکه بتونم جریان خون داخل بدنت رو متوقف کنم، به یه سیستم سرمایشیِ قوی نیاز دارم.
- جونگکوک گوش بده به من.
- که سردخونه میتونه مناسب باشه. احتمالاً به خاطر تنگی نفس یک روز بیشتر دووم نمیاری و بعد من میتونم کارم رو شروع کنم.
![](https://img.wattpad.com/cover/336120744-288-k197778.jpg)
YOU ARE READING
DIZZINESS || VKOOK
Romance[اتمام یافته] WRITER: E.L NAME: DIZZINESS COUPLE: VKOOK, YOONMIN GENRE: PSYCHOLOGY, CRIMINAL, SMUT " - جونگکوک یه صخرهست. سخت، سرد، پر از سنگریزه و من مدتهاست از این صخره معلقم. نه شجاعت این و دارم که رهاش کنم و سقوطم رو به چشم ببینم. نه میتونم...