*فلش بک_17 ماه قبل
- کجاست؟
- سردخونه قربان.
- چند ساعت؟
- هفت ساعت قربان.
ژنرال از روی صندلی چرمی که دو برابر جثهی خودش بود برخاست و گفت:
- میخوام ببینمش.
***
جونگکوک روی زمینِ سردخونه به یک پهلو افتاده بود. درحالی که خونِ اطراف بینیِ شکسته و لبهای پارهاش خشک شده و یخ زده بود، کبودی و خون مردگیِ شکل گرفته در ناحیۀ پیشانیاش که بر سطوح سفت و سخت کوبیده شده بود، در اثر رنگ پریدگیِ ناشی از سرما بیشتر به چشم میاومد.
نه منتظر جونز بود که سر برسه و اونو تا پای مرگ سلاخی کنه و نه منتظر فرشتهی نجاتی که با بالهاش در اون جهنمِ سرد فرود بیاد و اون رو با خودش ببره.
تنها و مشتاقانه انتظار مرگ رو میکشید.
اما با شنیدن صدای قدمهایی که هر لحظه بهش نزدیکتر میشد، در کمال ناامیدی چشمهاش رو بست. کافی بود اون رو تا پایان روز به حال خود رها کنن، اونوقت حتی اگه از سرما هم جان نمیداد، نفسش در هوای کم و سنگین سردخونه میبرید. اما ظاهراً مرگ هم برای اون زیادی بود.
- حالت چطوره جونگکوک؟!
صدای میزبانش رسا، بم و خشدار بود اما نمیتونست سرش رو تکون بده و چهرهی اونو ببینه. تمام بدنش خشک شده بود و میلرزید.
ژنرال دست روی زانو گذاشت. به جلو خم شد و خیره به جونگکوک نگاه کرد.
- به نظر خوب نمیای پسر.
حالا با حرکت دادن مردمکهاش میتونست اون رو ببینه. چشمهاش اون رو به یاد یک تونل تاریک و طولانی میانداخت. بیروح و سرد. زخم عجیب، عمیق و هلالی شکلی بالای ابروی بور و کم پشتش خودنمایی میکرد. صورتش انقدر سفید بود که انگار خون زیر پوستش جریان نداره...
ژنرال چند قدمی فاصله گرفت و روی یک صندلی، مقابلش نشست. به نظر میرسید سرمایی احساس نمیکنه. اثری از لرزش، در صدا یا بدنش مشهود نبود.
- میدونم اینکه خبر نداشته باشی برای چی اینجایی، ناعادلانه و عجیبه. جونز همه چیز رو بهم گفت. من از طرف سگ هارم از تو عذر میخوام. براش توضیح دادم که این رفتار اصلاً مناسب نبوده و باید با ملایمت بیشتری باهات برخورد میکرد...
واژههای جملات ژنرال بدون انعکاسی از معناشون به درون ذهن جونگکوک سرازیر میشد. نیازی به یادآوری حوادث ناگوار و وحشتناک چند هفتۀ گذشته نبود. جونگکوک تمام اون روزهای طولانی و دردناک رو به خاطر داشت. انقدر دقیق و با جزئیات که دیگه جای خالی در ذهنش باقی نمونده بود تا اون رو به موضوع متفاوتی اختصاص بده.
YOU ARE READING
DIZZINESS || VKOOK
Romance[اتمام یافته] WRITER: E.L NAME: DIZZINESS COUPLE: VKOOK, YOONMIN GENRE: PSYCHOLOGY, CRIMINAL, SMUT " - جونگکوک یه صخرهست. سخت، سرد، پر از سنگریزه و من مدتهاست از این صخره معلقم. نه شجاعت این و دارم که رهاش کنم و سقوطم رو به چشم ببینم. نه میتونم...