تهیونگ با قدم های ریز به سمت هیونجین که نگاهش هم نمیکرد و روش به سمت دیوار بود، رفت... وقتی اینجوری باهاش قهر میکرد بلد بود چجوری باهاش برخورد کنه.
-سکسی هوان...
-هیس هیچی نگو دارم تجزیه تحلیل میکنم و در آخر سعی در هضمش دارم.
تهیونگ تک خنده ای کرد اما با توجه به شرایط سعی کرد خودش رو کنترل کنه...
هیونجین با خنده‌ی تهیونگ نگاه عصبی اما در عین حال با نمکش رو به اون پسر داد... چشم غره ای بهش رفت و خودش رو با برگه های روی میز مشغول نشون داد.
-مرتیکه مگه تو ازش متنفر نبودی؟
تهیونگ با مظلومانه ترین حالت ممکن بهش نگاه میکرد:
-بعد الان میبوسیش... وای خدایا بوسیدش.
هیونجین به کف زمین خیره شد... هنوزم درک اتفاقی که افتاده بود براش سخت بود... منطقی هم بود، هیچ جوره نمیشد تصور کرد این دو نفر با هم حتی بتونن دوست بشن.
تهیونگ لبه‌ی میز کار هیونجین نشست:
-هیون میدونم یکم برات عجیب غریبه... من همیشه از خوشحالی و آزادی در حال فرار کردن بودم. چون خودم رو توی خودم زندانی کرده بودم....
هیونجین بلاخره تصمیم گرفت نگاهش رو به تهیونگ بده:
-اما کوک این حس آزادی رو به من از بچگی میداد... اون حسی که منم آدمم و میتونم توسط کسی دوست داشته بشم. الانم که برگشته دوباره همون حس رو بهم میده...
اشتباه میکنم که به حرف قلبم گوش میدم؟
هیونجین دست های تهیونگ رو بین دست هاش گرفت:
-ته میدونم... اما تو اصلا فکر کردی این آدم میتونه تو رو به اون خوشحالی ای که میخوای برسونه؟ نمیخوام نفوس بد بزنم، اما اگه دوباره دلت بشکنه چی؟ من نمیخوام ناراحتیت رو ببینم.
تهیونگ لبخندی زد:
-اون دفعه ای هم که قلبم شکست تقصیر کوک نبود... اون بلد نیست دل بشکونه.
هیونجین نگران تهیونگ بود... اون پسر کم طاقت تر و شکننده تر از این حرفا بود که بخواد غمی مثل غم رها شدن رو بپذیره...
-بریم به کارامون برسیم هوم؟
تهیونگ از جاش بلند شد اما با ول نشدن دستش توسط هیونجین سر جاش موند:
-تهیونگ بهم قول بده اجازه نمیدی بهت صدمه بزنه.
تهیونگ لبخند زد و با چشم هاش به هیونجین این اطمینان رو داد... اون پسر به جونگکوک اعتماد داشت، اعتمادی به اندازه علاقه ای که به پسر از بچگی داشت!
-پروژه اون مرده اولریک رو بیار وسط...
.......................................
YOU ARE READING
Forget me not🌘 (kookv)
Fanfictionزخم ها گاهی یادآور یک درد، آسیب دیدگی، تصادف یا حتی انسان هاست... ما خودمون که تصمیم میگیریم درد اون زخم رو از یاد ببریم یا ثبتش کنیم... -چرا وقتی منو دیدی، اومدی سمتم؟ چرا فقط به راهت ادامه ندادی؟ -میخواستم راهم رو با تو ادامه بدم! Genres: slice o...
