۲۰ آگوست ، سال ۲۰۲۳وقتی بودی انگار همه چی منظم تر و بهتر بود... همه چی انقدر خوب بود که وقت نمیکردم به رفتنت فکر کنم، به روزی که کنارم نباشی... شاید از اولش هم نباید میدیدمت چون تو از اولم متعلق به من نبودی.
———————————————
جونگکوک بعد از اینکه مطمئن شد کادوی کوچیکی که برای تهیونگ گرفته رو تو کیفش گذاشته، ژاکتش رو برداشت و از اتاقش بیرون زد...
کادویی که واسه تهیونگ گرفته بود، گردنبند ظریف و نازکی بود که وسطش یه نگین خیلی کوچیک داشت... مثل همون رو برای خودش خریده بود تا بتونن باهم ست بشن! جونگکوک از اینکه قرار بود اون پسر رو سوپرایز کنه به شدت ذوق داشت.
سوار ماشینش شد و به امید اینکه بتونه اون پسر رو خوشحال کنه، به سمت خونه تهیونگ روند...
......................................
تهیونگ لباسش رو صاف کرد و در رو با لبخند بزرگی که روی لباش بود باز کرد:
-گوگو!!!!
جونگکوک انگار برای سالها بود تهیونگ رو ندیده بود، برای همین جوری بغلش کرد و تو هوا چرخوندش که خنده اون پسر رو بلند کرد...
-بیا میخوام سوپرایزت کنم!
تهیونگ منتظر به پسر نگاه کرد، سیمبا بغلشون دراز کشید و به اون دو پسر خیره نگاه کرد:
-بیا بریم بشینیم.
جونگکوک دست پسر رو کشید، وسط پذیرایی نشوندش و سیمبا جاش رو با اونها عوض کرد و دوباره پیششون اومد:
-خب حالا چشماتو ببند!
جونگکوک با ذوق گفت:
-چی هست خب؟
سکوت تقریبا طولانی جونگکوک، تهیونگ رو به باز کردن چشم هاش وادار کرد... اون پسر فقط بهش خیره شده بود:
-عام... چیشد؟
جونگکوک پیشونیش رو ماساژ داد:
-داری ازم میپرسی سوپرایزم چیه...؟
تهیونگ که هنوز متوجه نشده بود، نگاهش رو به زمین داد... بعد از چند ثانیه متوجه منظور جونگکوک شد و همین باعث شد بخواد از شدت خنده خودش رو تو آغوش اون پسر پرتاب کنه...
-وای... بـ...ببخشید وای...
تهیونگ میون خندهاش داشت حرف میزد که باعث شد جونگکوک هم خندش بگیره...
-خب باشه بیا نشونت بدم!!
جونگکوک ریز خندید و همون فاصله کمی که بینشون رو بود رو با چسبوندن خودش به تهیونگ از بین برد... کیفش رو باز کرد و ساک کوچیکی رو در آورد.
نگاه تهیونگ با دست جونگکوک حرکت میکرد و دنبال این بود ببینه چی میتونه توی اون ساک کوچیکش باشه...
YOU ARE READING
Forget me not🌘 (kookv)
Fanfictionزخم ها گاهی یادآور یک درد، آسیب دیدگی، تصادف یا حتی انسان هاست... ما خودمون که تصمیم میگیریم درد اون زخم رو از یاد ببریم یا ثبتش کنیم... -چرا وقتی منو دیدی، اومدی سمتم؟ چرا فقط به راهت ادامه ندادی؟ -میخواستم راهم رو با تو ادامه بدم! Genres: slice o...