تلاش های امگا برای سرکوب حس جنسیش به خوبی پیش نمیرفت وقتی تمام سلولهای بدنش خوابیدن با الفا را فریاد میزدند. هرچند تهیونگ هم قصدی برای خارج شدن از اتاق نداشت، دلایلی زیادی برای اینکار داشت، یکی از اونها خطر تنها گذاشتن یک امگای در هیت بود.
"من..من..کمک میخوام"
زمزمه های امگا تا حدی معصومانه بود و البته اغواگرانه. الفا فقط با همین چند کلمه ی ساده تحریک شد، جدای از اینها رایحه ی شیرین امگا در اتاق پیچیده بود. دوباره و مثل دفعه ی پیش بزرگ شدن عضوش زیر شلوار پارچه ای را احساس کرد در حالیکه تصمیم نداشت با خودارضایی نیازش پس بزنه اونهم نه تا وقتی که پسرعموش را در کنارش داشت.
چشمهای خمار الفا با وجود این افکار حالت شیطنت امیزی گرفت، به گره ی کرواتش چنگ زد و در یک حرکت بازش کرد. همزمان قدمی رو به جلو برداشت. امگا با دیدن تهیونگی که هر لحظه نزدیک و نزدیکتر میشد اب دهنش را به سختی پایین فرستاد.
پلکهای متورم جیمین روی هم افتادند، سعی میکرد با نفس های عمیق و متوالی از شر گرمایی که بدنش احاطه کرده بود خلاص بشه اما این تنها یک تغییر دمای ساده بدن نبود. دوران هیتش در گذشته اروم و بدون هیچ مشکلی با خوردن چند قرص سرکوب کننده برطرف میشد البته اینکاری بود که شب گذشته به محض برگشتن به اتاق انجام داده بود، ولی انگار حضور الفا در کنارش اثر قرص را به کلی از بین میبرد.
"از بین ادمهای عمارت چرا از من کمک میخوای؟اه..نکنه رفتارهام در مقابل مهمانها تو رو دچار سوءتفاهم کرده؟"
الفا حین باز کردن دکمه های پیراهنش نگاه کوتاهی به سمت جیمین انداخت، جواب سوالی که پرسیده بود به وضوح برای خودش مشخص بود اما تصمیم داشت کمی سر به سر امگا بذاره و عکس العمل های ناگهانیش ببینه.
"در حال حاضر تو نامزد منی پسرعمو پس باید مسئولیت قبول کنی"
لبهای باریک پسر به پوزخندی مرموز اغشته شد. هرچند لحن امگا به دور از ادب و شان خانواده ی کیم بود با اینحال فعلا اهمیتی به این مسئله نداد. وقتی اخرین دکمه ی پیراهنش به خاطر بی احتیاطی از جا کنده شد، نفس عمیقی از سر کلافگی بیرون فرستاد، از کی تا به حال برای خوابیدن با پسرعموش اینطور اشتیاق نشون میداد؟شاید هم چون یک الفا با نیازهای فرای انسانی بود. به هرحال تا چند دقیقه ی دیگر همه چیز مشخص میشد.
"پس تو من به عنوان نامزدت پذیرفتی، این فوقالعاده است"
جیمین اینبار با خشونت بیشتری به ملحفه چنگ زد، علاوه بر فشاری که روی عضوش تحمل میکرد، دردی غیرقابل تصور در قفسه ی سینه اش داشت. الفا نفرتی که در چشمهای خواب الود نامزدش ظاهر شده بود را نادیده گرفت و کنارش روی تخت نشست، پیشتر پیراهنش از بدنش بیرون کشیده بود. بالاتنه اش کاملا برهنه بود و در معرض دید امگا.
YOU ARE READING
𝓒𝓻𝓾𝓮𝓵 𝔂𝓸𝓾
Fanfictionجیمین امگایی که به خاطر فلج بودن از سمت الفاش طرد میشه، در حالیکه طبق وصیت پدربزرگشون باید باهم ازدواج کنند، شرایطی که برای تهیونگ قابل پذیرش نیست اما راه دیگه ای وجود داره تا از شر امگای مورد تنفرش خلاص بشه؟ *** سِــه شَــنبـه ها کاپـل اصلیـ﴿ویـمی...