حضور الفا در اتاقش انهم در زمانیکه معشوقه اش در عمارت سکونت داشت اتفاقی غیرمنتظره برای امگا بود، هرچند جیمین در ابتدا غافلگیر شد و این سوال را از خودش پرسید اما کمی بعد بی توجه به شنیدن اسمش از زبان پسر به سمت دیگری چرخید. ذره ای علاقه به هم صحبت شدن با تهیونگ را نداشت چون اون مسبب شنیدن توهین های بتا میدانست. فرای اینها از این دلخور بود که پیش از مراسم هوس همخوابی با معشوقه اش به سرش زده بود و تنها کسی که می توانست معادلاتش را بهم بزنه عموش بود. با اینهمه جیمین قصد دخالت دادن مرد نداشت چرا که به زودی از قفس تنگ و تاریکی که براش ساخته بودند ازاد میشد.
"اینجا چیکار میکنی؟مگه الان نباید در اتاق معشوقت باشی؟"
جثه ی بزرگ الفا از بین چهارچوب در خارج شد، محکم به ریشه ی موهاش چنگ زد و به سمت تخت امگا قدم برداشت. حداقل انتظارش دریافت نگاهی هرچند کوتاه از سمت نامزدش بود ولی انگار قصد داشت الفا را با نادیده گرفتن رنج بده و البته موفق هم شده بود.
"چرا همچین فکری در موردم کردی؟من ادم سنگ دلی نبودم و نیستم، نمیتونم تو رو با این وضع تنها بذارم و فکر خوش گذرونی خودم باشم"
"تو همیشه خودخواه بودی و به نیازهای خودت فکر میکردی، الان هم همون ادمی. چیزی عوض نشده تهیونگ. سعی نکن گولم بزنی"
چشمهای امگا به معنای تمسخر در کاسه چرخیدند. رفتار ضد و نقیض الفا جای هیچ برداشت خوبی را برای پسر باقی نمیگذاشت، هرکسی در عمارت کیم میدانست تهیونگ برای وقت گذراندن کنار امگاهای دیگر یا معشوقه اش حتی از حضور در جلسات شرکت هم سر باز میزد. حالا چطور شده بود که تصمیم داشت به همه چیز پشت پا بزنه و کنار پسرعموی علیلش بمونه؟ شاید این هم نقشه ای از سمت دوست پسرش بود؟با وجود هزاران فکر ناخوشایند و شومی که به مغزش خطور میکرد اعتماد کردن به الفا کار غیرممکنی به نظر میرسید.
"من نگرانتم جیمین، حالا که جونگکوک اینجاست، این حس ازار دهنده بیشتر اذیتم میکنه پس بذار حداقل تا وقتیکه اون از عمارت میره ازت مراقبت کنم"
امگا با نفرتی که در حال اوجگیری بود به ملحفه ی کنار بدنش چنگ زد. بی شک حضور تهیونگ برای لحظهای هرچند کوتاه هم در کنار خودش نمیخواست. حتی شنیدن صدای نفس هاش و گرمایی که از بدو ورودش همراه خودش به اتاق اورده بود جیمین را به واکنش وامیداشت، مطمئنا اگر فلج نبود یک دقیقه با اون پسر یک سقف نمیماند.
"من نیازی به مراقبتت ندارم، اگه کاری داشته باشم به سوهیون میگم برام انجامش بده. پس از اینجا برو، مطمئنم معشوقه ی محبوبت منتظرته"
کلافه لب پایینش را گاز گرفت، ظاهرا حرف زدن با امگا جز بهم ریختن اعصابش فایده ی دیگری نداشت. داشتن یک مکالمه ی بی جروبحث و شیرین با جیمین تبدیل به یکی از ارزوهای دست نیافتنیش شده بود اما انگار یک در میلیون قرار نبود همچین اتفاقی در زندگیش رخ بده. شاید یکی از علت های تنش های پیاپی بینشان کوتاهی الفا در وقت گذراندن کنار امگا بود، مشکلی که تهیونگ سعی در برطرف کردنش داشت حتی به قیمت ناراضی شدن جونگکوک.
YOU ARE READING
𝓒𝓻𝓾𝓮𝓵 𝔂𝓸𝓾
Fanfictionجیمین امگایی که به خاطر فلج بودن از سمت الفاش طرد میشه، در حالیکه طبق وصیت پدربزرگشون باید باهم ازدواج کنند، شرایطی که برای تهیونگ قابل پذیرش نیست اما راه دیگه ای وجود داره تا از شر امگای مورد تنفرش خلاص بشه؟ *** سِــه شَــنبـه ها کاپـل اصلیـ﴿ویـمی...