𝙴𝙿𝟸𝟽

1.6K 152 31
                                    

هنوز تا پایان مهمانی چند ساعتی باقی مانده بود اما الفا رغبتی برای ماندن بیشتر در اون فضای به اصطلاح متشنج نداشت. یونگی مجبور بود برای راضی کردن جه هوان دلایلی بی اهمیت بتراشه، دلایلی که چندان قانع کننده نبودند، اما در اخر توانست راضیش کنه‌.

در تمام این مدت مضطرب به نظر میرسید، حتی گاهی مجبور به پاک کردن دانه های عرق از پیشانیش میشد. ترس بهترین اسمی بود که میشد روی اون گذاشت، الفا از فاش شدن هویتش و گیر افتادن در تله ی تهیونگ میترسید. طبیعتا کسی که کوچکترین آشنایی با پدرش داشت یا از اخبار ارتش مطلع بود به بی رحمی جی هان پی میبرد، به هرحال پسرش هم نمیتونست شخصیت چندان متفاوتی داشته باشه.

به محض برگشت به خانه الفا تلاشی برای تعویض لباسهاش نکرد، تنها کاری که انجام داد طی کردن طول و عرض اتاق بهم ریخته اش بود. روی بخش هایی از تخت یا کاناپه جوراب های مچاله و بسته های باز شده ی کاندوم دیده میشد. اونجا هیچ تفاوتی با مکان بازیافت زباله نداشت، انگار تکه ای اشتباهی به ساختمان لاکچری الفاها وصله شده بود. مرد بی انکه توجهی به این بهم ریختگی تعفن اور نشون بده، روی صندلی نشست، مضطرب به دسته ای موهای مشکی رنگی که به زیبایی پیشانیش را میپوشاندند چنگ زد.

"لعنتی، حالا باید چیکار کنم؟"

چیزی جز این چند کلمه از بین دهانش خارج نمیشد، مدام افکار بهم ریخته اش را به زبان میاورد. در عین حال تمام تلاشش را برای پیدا کردن راهی مناسب میکرد اما چیزی به ذهنش خطور نمیکرد، در اخر هم به بن بست میرسید. شاید بهتر این بود که این خبر بد را با جونگکوک به اشتراک میذاشت. مرد با تردید تلفنش رو از جیبش بیرون اورد، هنوز از وارد کردن بتا به بازیش اطمینان نداشت، مطمئنا اگر همه چیز را کف دستش میگذاشت با لحنی طلبکارانه شماتت میشد، هرچند خودش را برای سناریویی بدتر از این ها اماده میکرد البته جز جدایی از عشق محبوبش، تاب و توان این یکی را نداشت. به هرحال یک روز همه چیز فاش میشد و در این بین این یونگی بود که از این مسئله متضرر میشد، حتی امکان بخشیده نشدن از سمت بتا هم پیش بینی میکرد.

به دنبال پیدا کردن اسمش الفا تمامی شماره هایی که متعلق به نزدیکانش بودند را زیر و رو کرد. تنها اشناهاش رو به نام کامل ذخیره کرده بود، اما برای دیگران اسامی به چند حروف انگلیسی خلاصه میشد مثل جی، در حالیکه در مدت زمانی که در عمارت مشغول به کار بود همین را هم از نشانی پسر پاک کرده بود تا در صورت لو رفتن ردی از ارتباطشون به جا نگذاره. در نهایت مجبور به فشردن شماره یک اضطراری شد. شماره ای که مخاطبش کسی جز بتا نبود.

الفا با چهره ای اشفته و لبهایی که روی هم قفل شده بودند به گوشه ای از تختش پناه برد، این بیچارگی از یونگی که همیشه در صحنه ها فوق‌العاده ظاهر میشد بعید بود. برای چند ثانیه ی کوتاهی چشمهاش روی هم گذاشت و تمام توجهش به صدای بوق ممتد داد. اینکه جونگکوک برحسب پرستیژ شخصیتش اولین تماس جواب نمی‌داد نگران کننده به نظر نمیرسید. فرای اینها الفا دلهره ی خودش رو داشت، در این بین جایی برای بتا نبود‌.

𝓒𝓻𝓾𝓮𝓵 𝔂𝓸𝓾Where stories live. Discover now