part 17

4.7K 566 274
                                    

میتونست صدای همهمه ای رو از سالن پایین بشنوه.

چشماش بسته بود و درحالی که هردو رو تختی که تو اتاق مهمان قرار داشت، دراز کشیده بودن، سرشو به سینه ی آلفای خون خالص تکیه داد تا رایحه ی کاجش بتونه گرگ بیدار شده ش رو آروم کنه.

همه چیز عجیب به نظر می‌رسید.

اون آرامشی که اون لحظه داشت.

رایحه ی وانیلی که حالا بیشتر حس میشد.

مردمک های نقره ای رنگش...

و درنهایت گرگی که هنوزم حضور داشت!

چرا اینقدر غیر واقعی به نظر می‌رسید؟

گرگش اونجا بود و تهیونگ حتی نمیتونست حضورش رو باور کنه.

_ بهتری هیونگ؟

با صدای جونگکوک، از باتلاق افکارش بیرون کشیده شد و کمی سرشو جابه‌جا کرد تا حالتش راحت تر باشه.

_ هوم.

و صدای نامفهومی از خودش درآورد تا جوابش رو بده، اما حتی اون صدای نامفهوم هم یه بمی خاصی داشت و این ثابت میکرد که گرگش هنوز اونجاست!

با حس انگشت جونگکوک زیر چونه ش، ناخودآگاه کمی پلکاش تکون خورد و با فشاری که به چونه ش وارد شد، کمی سرشو بالا آورد و با باز کردن چشماش، مردمک های نقره اش رو به نگاه مشتاق آلفای خون خالص دوخت.

_ خیلی خوشگلن.

و جونگکوکی که با دیدن اون دو گوی دیوونه کننده، با شیفتگی زمزمه کرد و بی اختیار کمی دستش رو بالاتر آورد و انگشت اشاره ش رو زیر پلک تهیونگ کشید.

_ میخوای برگردیم خونه؟

با اطمینان پرسید و نمیدونست چرا لبخند عجیبی رو لبای تهیونگ نشست.

_ خونه ی من اینجاست!

و صدای بم و مطمئنی که اون جواب رو براش زمزمه کرد و باعث شد نفس برای ثانیه ای تو سینه ش حبس بشه.

چون تهیونگ با دستش دقیقا به آغوش جونگکوک اشاره کرده بود.

برخلاف تهیونگ، گرگش به شدت رک به نظر می‌رسید و این موضوع به مزاج آلفای خون خالص خوش اومده بود.

_ همیشه بهم میگفتی باهام لاس نزن... حالا کی لاس میزنه؟

با سرگرمی پرسید و درعین حال مطمئن شد که انگشتش دست از نوازش پلک تهیونگ نکشه!

_ من؟

تهیونگ با ابروهای بالا رفته پرسید و جونگکوک بی اختیار خنده ش گرفت و درحالی که حس میکرد نمیتونه دربرابر اون چشما مقاومت کنه، کمی گردنش رو خم کرد و با کنار زدن موهای لخت تهیونگ، لباشو به پیشونی ش چسبوند و بوسه ی نسبتا طولانی ای رو روی اون نقطه کاشت.

° ᴍɪ ᴘᴀᴢ ° (kookv - vkook)Where stories live. Discover now