دستی به لباس فرم سفید رنگش کشید و درحالی که یقه ش رو مرتب میکرد، از اتاق بیمار خارج شد.
_ تموم شد؟
پرستاری که پشت در اتاق ایستاده بود، پرسید و توجهش رو جلب کرد._ آره، سرمم براش وصل کردم، یه ساعت دیگه دوباره اتاقش رو چک کنید.
لبخند محوی زد و با مهربونی جواب داد._ خیلی ممنونم دکتر کیم، از صبح هممون رو دیوونه کرده. به هیچ کدوم از پرستارا اجازه نمیداد که بهش دست بزنن... خوبه که تونستید قانعش کنید تا معاینه بشه.
پرستار با صدای کنترل شده ای نالید و باعث شد تهیونگ به آروم بخنده.
پسربچه ای که تو اتاق بستری بود، به نظر لجباز میومد و حالا حرف پرستار، حدسشو ثابت میکرد._ پیش میاد، اگه مشکلی پیش اومد، میدونید که کجا میتونید پیدام کنید.
_ بازم ممنونم.
سری تکون داد و با یه لبخند محو، پا چرخوند و از پرستار دور شد.دستی به گردنش کشید و ناخودآگاه با انگشت های کشیده ش شروع کرد به ماساژ دادن اون قسمت.
بعد از سه روز برگشته بود سرکارش و از اونجایی که کم پیش میومد مرخصی بگیره، رئیس بیمارستان چیزی بهش نگفت.سوار آسانسور مخصوص کادر درمان شد تا خودشو به طبقه ی همکف برسونه.
تا رسیدن به طبقه ی مورد نظر، برای چند ثانیه چشماشو بست و سرشو به دیواره ی آسانسور تکیه داد.با باز شدن در، چشماشو باز کرد و بعد از برداشتن تکیه ش، قدم هاشو به سمت بخش دکترای عمومی برداشت.
نگاهی به ساعت مچی دستش انداخت و وارد اتاق استراحت شد. تایم ناهارش شروع شده بود و تهیونگ بجای چیزی خوردن، ترجیح میداد انگشتش رو معاینه کنه، انگشتی که از یه ساعت قبل دردش شروع شده بود.رو کاناپه ی وسط اتاق نشست و به آرومی شروع کرد به ماساژ دادن انگشت گچ گرفته ش و تو همون حال بی اختیار تکخندی زد.
اگه جونگکوک از درد انگشتش مطلع میشد، دوباره اونو برای سه روز دیگه تو خونه زندانی میکرد.
با فکر به آلفای خون خالص، قلبش گرم شد.
جونگکوک دقیقا چنین نقشی تو زندگیش پیدا کرده بود. کسی که با فکر بهش، قلبش گرم میشد و فکرش پر میکشید به سمت اون پسر و یه لبخند عجیب رو لباش مینشست.اون آلفا مثل یه منبع گرمای تموم نشدنی برای زندگی سرد و مزخرف تهیونگ بود.
نمیدونست چرا، اما گاهی اوقات فکر میکرد شاید همه ی اون چیزا یه خواب باشن، یا یه توهم کوچیک؟
چون تهیونگ حتی تو رویاهاشم به سختی میتونست خودشو تو چنین موقعیتی پیدا کنه.
VOUS LISEZ
° ᴍɪ ᴘᴀᴢ ° (kookv - vkook)
Fanfiction[complete] + "اسپانیایی ها یه اصطلاح دارن، بهش میگن 'mi paz'... به معنی آرامش ابدی... وقتی حس میکنی یه نفر برای تمام عمرت کافیه و میتونه تا پایان زندگیت برات یه آرامشی ابدی باشه...و تو... تو "می پاز" منی تهیونگ." + "مهم نیست الهه ی ماهِ لعنتی تو...