زندگی یه روتین تکراریه. روتینی که ممکنه برای خیلیها ناامید کننده بشه و برای خیلیهای دیگه یه آرامش...
جهنمی که تو اون یه سال تجربه کرد، به قدری ترسناک بود که میخواست با چنگ و دندون اون آرامش رو نگه داره.
اینکه صبح با رایحه ی کاج بیدار میشد، چند دقیقه به صورت خوابیده ی آلفای خون خالص خیره بود و بعدش راهی بیمارستان میشد.
گاهی اوقات شیفتش بعدازظهر تموم میشد و گاهی اوقات وقتی میدید بیمارستان شلوغه و بقیه دست تنهان، تقریبا تا نزدیکای شب میموند.
با اینکه خسته میشد، اما یه دلیل برای برگشت به اون خونه داشت و دقیقا همون دلیل آرامشش بود.
براش مهم نبود که زندگیش تبدیل بشه به یه روتین تکراری ای که آدمای عادی ازش مینالن، همینکه جونگکوک رو میتونست تو اون خونه پیدا کنه، کافی بود.
با باز شدن در آسانسور، از افکارش بیرون کشیده شد و سرشو بلند کرد و ازش خارج شد.
قدم هایی که به سمت واحد خودشون برداشته شد و با وارد کردن رمز در و چرخوندن قفل، بازش کرد و بالاخره وارد مکان امنش شد.
جایی که رایحه ی کاج حاکم بود و صدای بحث کردن جونگکوک شنیده میشد.
جونگکوک اونجا بود :)
ناخودآگاه لبخند محوی زد و با درآوردن کفشش، اونو تو جا کفشی گذاشت.
رایحه ی دیگه ای هم تو خونه حس میشد و این نشون میداد که جونگکوک تنها نیست. اما اون رایحه آشنا نبود.
صدای جونگکوک قطع شده بود و این یعنی فهمیده بود تهیونگ اومده.
_ هیونگ؟
و صدای دوست داشتنیش که طبق معمول اونطوری صداش کرده بود.
از راهروی کوتاه گذشت و به سالن پذیرایی رسید و نگاهش با جونگکوک و مردی که فقط دو سه بار اونو دیده بود، تلاقی کرد.
_ سلام...
کوتاه سلام کرد و ییشینگ از جاش بلند شد.
_ سلام، شرمنده مزاحم شدم. برای جشن باید یه سری هماهنگی ها با جونگکوک انجام بشه.
نمیدونست چرا، اما یه جورایی تندتند داشت برای تهیونگ توضیح میداد. نگاه اون آلفا یه طوری بود که حس میکرد نیازه بهش توضیح بده چرا اونجاست.
_ راحت باشین.
با لحن آرومی گفت و لبخند کوتاهی زد، اما قبل از اینکه قدم هاشو به سمت اتاقش برداره، جونگکوک از جاش بلند شد و به سمتش رفت.
_ پس من چی؟
بدون رودربایستی ای گفت و باعث شد ییشینگ با تأسف سرشو تکون بده.
_ تو چی؟
تهیونگ با تکخند کوتاهی پرسید و ابرویی بالا انداخت.
![](https://img.wattpad.com/cover/348646647-288-k142330.jpg)
YOU ARE READING
° ᴍɪ ᴘᴀᴢ ° (kookv - vkook)
Fanfiction[complete] + "اسپانیایی ها یه اصطلاح دارن، بهش میگن 'mi paz'... به معنی آرامش ابدی... وقتی حس میکنی یه نفر برای تمام عمرت کافیه و میتونه تا پایان زندگیت برات یه آرامشی ابدی باشه...و تو... تو "می پاز" منی تهیونگ." + "مهم نیست الهه ی ماهِ لعنتی تو...