part 14

3.1K 463 111
                                    

سلام عزیزای من ^^
بچه ها، اینجا کسی هست ک بتونه سر واتپد بهم کمک کنه؟
من الان دقیقا یه هفته ست که نه میتونم کامنت بزارم، نه کامنت جواب بدم 😭 لعنتی خیلی بده وقتی کامنتاتون رو میخونم و نمیتونم باهاتون حرف بزنم 😭
کسی هست که بدونه کجا باید گزارش بفرستم و بگم که نمیتونم کامنت بزارم؟ 🥲
اگه کسی سر در میاره، بهم تو تل پیام بده لطفا :') @rira_78

ممنون از کسایی که این داستان رو میخونن :)
جوری که من با اضافه شدن دونه دونه ی خواننده ها کلی ذوق میکنم :)

امیدوارم از این پارت هم لذت ببرید ^^

.
.
.

انگشت اشاره ش رو روی صفحه ی تبلتش کشید و نگاهی به لیست کسایی که این هفته به باشگاه اومده بودن، انداخت.

سالن تمرین تو سکوت فرو رفته بود و فقط صدای مشت زدن کسی به کیسه بوکس به گوش می‌رسید.
همونطور که نگاهش به تبلت بود، رو صندلی ای که پشت سرش قرار داشت، نشست و با دست آزادش زیر چونه ش رو خاروند.

_ جیمین؟
با شنیدن صدای جان، نگاهش رو بالا آورد و به چشماش دوخت.

_ تموم شد؟

_ اوهوم، به آخرین نفر هم زنگ زدم و گفتم که باشگاه برای امروز تعطیله.
جان بلافاصله جواب داد و جیمین سری تکون داد و اینبار نگاهش رو به سمت شخصی که تو سالن خالی مشغول کوبیدن مشت هاش به کیسه بوکس بود، گردوند.

جونگکوک بود.
همون جونگکوکی که بعد مدتها سر و کله ش تو باشگاه پیدا شده بود و جیمین به خوبی میدونست بخاطر نبودن تهیونگ رد داده.

تکخند تاسف باری زد و اینبار خیره شد به نیم رخ جذابش که بخاطر اخم عمیقش، جذاب ترم دیده میشد.

_ حال آلفا خوبه؟
جان با نگرانی و کنجکاوی پرسید و جیمین هوفی کشید.

_ آره، اما چون خیلی وقته که تمرین نکرده، انرژی زیادی تو بدنش ذخیره شده.

_ حقیقتا نگران اون کیسه بوکسم... دیروز یکی رو پاره کرد و امروز یه دونه جدیدشو نصب کردیم.

جان با عجز گفت و جیمین ناخودآگاه خنده ش گرفت، چون میدونست پسر کوچیک تر چقد رو وسایل تو باشگاه حساسه اما نمیتونست چیزی به آلفای خون خالص بگه.

وقتی روز قبل تهیونگ بهش زنگ زد و گفت که بخاطر راتش یه مدت رو برمیگرده خونه ی خودش، میدونست جونگکوک قراره حسابی دیوونه بازی در بیاره.
دو روز از نبودن تهیونگ می‌گذشت و جونگکوک تو اون دو روز، بعد از سر کار، تمام وقتش رو تو باشگاه میگذروند تا یکمم شده خودشو آروم کنه و نتیجه ش شده بود پاره شدن یکی از کیسه بوکس ها!

حقیقتا متعجب بود...
آلفای خون خالصی که بعد چندین ساعت تمرین، یکم میتونست خودشو آروم کنه، چطور درعرض چند ثانیه با وجود تهیونگ آروم میشد؟
اون پسر چی تو خودش داشت؟

° ᴍɪ ᴘᴀᴢ ° (kookv - vkook)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora