پــارت شـشــم؛ پِـتــال.
قدمهای بیحوصله و شُلش رو بهسمت گاراژ میکشید و گاهی بهخاطر نور خورشید اخم میکرد.
امروز صبح کلاسی نداشت، برای همین تصمیم گرفته بود که از اونجایی که زود بیدار شده، وقتش رو با رفتن پیش جئون جونگکوک پر کنه.
وقتی به محل موردنظرش رسید، جونگکوک تازه داشت کرکره رو بالا میکشید و همون موقع نگاهش به دانشجوی اخمو افتاد.
یک تای ابروش رو بالا فرستاد و لبخند کجی روی لبش نشوند.
_اومدی روزنامه بدی؟!
تهیونگ اما با همون اخم از زیر کرکرهای که تا نصف بالا رفته بود، وارد گاراژ شد و توضیح داد:
_صبح کلاس ندارم، اومدم اینجا.
پسر موبلوند برای چند لحظه به پاهای پسر که از زیر کرکرهٔ نیمه بالارفته نمایان بودن، نگاه کرد و ثانیهای بعد خودش هم از اون زیر وارد گاراژ شد.
ولی نکتهای که وجود داشت، این بود که کرکره رو پشتسرش پایین کشید...!_خوش اومدی خوشگلم.
تهیونگ اما بدون توجه و اینکه بهسمت پسر بزرگتر برگرده، شروع کرد به غرزدن.
_من یه چیزی رو متوجه نمیشم... تو چرا همیشه میگی اینجا حرف بزنیم جئون؟ دانشگاه که بهتره. خیلی گاراژ راحتی داری که مدام میکشونیم اینجا؟ حتی یه صندلی هم نیست که بشینم روش!
پسر مومشکی تقریباً رپ خوند!
شب گذشته بهخاطر اینکه یونگی میخواد از خوابگاه بره، نتونسته بود خوب بخوابه و حالا بهشدت سرش درد میکرد.
و برای اینکه عصبانیت و خستگیش رو خالی کنه، کی بهتر از پسر موبلوندِ روبهروش که داشت بهش میخندید؟صبر کن... اون لعنتی داشت بهش میخندید؟!
_به چی میخندی؟
_به اینکه وقتی عصبانی هستی چقدر دوستداشتنیتر میشی عزیزدلم.
جونگکوک با همون لبخند دندوننماش گفت و به پسر کوچیکتر نزدیک شد تا دستش رو روی موهاش بکشه.
تهیونگ اما بهسرعت دست نوازشگر پسر بزرگتر -که باعث خوابآلودگیش میشد- رو پس زد و بدون اینکه چیزی بگه، با همون اخمش -که ثانیهای از روی صورتش پاک نشده بود- قدمی به عقب برداشت.
پسر بزرگتر بهسمت پاکت نسبتاً بزرگ وسایلی که روز گذشته خریداری کرده بود، رفت و همزمان حرف زد:
_اول از همه... من رو جئون صدا نزن، جانگ رو ترجیح میدم خوشگلم! و راجع به صندلی... من معمولاً اینجا فرصتی برای نشستن ندارم؛ اما چَشم. در اسرع وقت برات یه کاناپهٔ راحتی میارم پسر کوچولو. دربارهٔ دانشگاه هم... بهنظرت عجیب نمیشه اگر یانگمی ما رو با هم ببینه؟!
YOU ARE READING
Signor Ex (Kookv)
Fanfiction➳ Signor Ex تمامشده. ✔️ تهیونگ روی همدانشگاهیش کراش داشت؛ اما برای اعتراف زیادی خجالتی بود و چه کسی بهتر از دوستپسر قبلی اون دختر میتونست بهش کمک کنه؟ +خیلیخب آقای اکس، حالا چکار کنم؟ _برای شروع، دو قدم بیا جلوتر پتال! کاپل: کوکوی ژانر: عاشقانه...